تلقین کردن به سارق چیزی موجب اسقاط حد از وی است
مندوب و پسندیده است که قاضی چیزی را به سارق تلقینکندکه موجب اسقاط حد باشد. زیرا ابو امیه مخزومی روایت کرده است که دزدی را پیش پیامبرصآوردند و او بدزدی اعتراف نمود و لی هیچ کالائی با وی نبود. پیامبرصبه و یگفت: منگمان نمیکنم که تو دزدیکرده باشی؟ او گفت: بلی من مرتکب دزدی شدهام. دو بار یا سه بار پیامبرصاین حرف خویش را تکرار کرد و آن شخص هربار اقرار میکرد.
احمد و ابوداود و نسائی آن را با اسناد موثوق به روایت کردهاند، عطاء گفته است: دزد را پیش قاضی میآوردند و قاضی بدزد میگفت: آیا تو دزدی کردهای؟ بگو: نه.
عطاء گوید: ابوبکر و عمر بهنگام قضاء و داوری چنین میکردند. از ابوالدرداء روایت شده که کنیزی را پیش او آوردند که دزدی کرده بود. از او سوال کرد: تو دزدی کردهای؟ بگو: نه. او گفت: نه. عمر او را رها کرد.