میانجیگری در حدود الهی
حرام است که کسی برای عدم اجرای حدی از حدود الهی میانجیگریکند و موجب شودکه حدی از حدود الهی تعطیلگردد، چون براستی اینکار سبب میشودکه یک مصلحت عمومی محقق، از میان برود و مردم به ارتکاب جنایات تشویق شوند و این کار رضایت دادن به رهائی مجرم ازکیفر و عواقب جرمش میباشد.
این میانجیگری و تلاش، برای پوششگناه و عدم اجرای حکم، وقتی حرام است که کار جانی بدادگاه و بحاکم رسیده باشد، چون در آنوقت استکه شفاعت مانع میشود که حاکم وظیفه اولیه خویش را انجام دهد، و برای تعطیل حدود فتح باب خواهد شد لیکن پیش از اینکه قضیه نزد حاکم برسد، تلاش برای پردهپوشی روی جنایت و شفاعت نزد حاکم اشکالی ندارد.
ابوداود و نسائی و حاکم که آن را (صحیح) دانسته است، از عمرو بن شعیب و او از پدرش و از جدش روایتکردهاند که پیامبرصفرمود: «تعافوا الحدود فیما بینكم، فما بلغنی من حد فقد وجب» «درمیان خودتان ازاجرای حدود صرف نظرکنید، چون وقتی اجرای حد به من رسید اجرای آن واجب میگردد. یعنی نگذارید مسئله حد به حاکم برسد و خود بر آن پرده پوشیکنید، لیکن چون به حاکم رسید، اجرای آن واجب است، تا مایه عبرت دیگران شود».
احمد و اهل سنن از صفوان بن امیه روایتکردهاند و حاکم آن را (صحیح) دانسته استکه پیامبرصمیخواست دستکسی راکه عبای صفوان را دزدیده بود، ببرد و صفوان بن امیه درباره او میانجیگریکرد پیامبرصبه ویگفت: «هلا كان قبل أن تأتینی به؟!» «چرا پیش از آنکه او را پیش من بیاورید، برایش شفاعت نکردید؟».
از عایشه روایت است که: زنی ازقبیله مخزوم همواره متاعی وکالائی را ازمردم به عاریت میگرفت و بعداً آن را منکر میشد و حاضر به استرداد آن نمیگردید.
پیامبرصدستور داد، دست او را بعنوان دزدی ببرند، خانواده او به نزد اسامه بن زید رفتند و از او خواستندکه نزد پیامبرصبرایش میانجیگریکند و او درباره آن زن با پیامبرصسخنگفت، پیامبرصفرمود: «یا أسامة، لا أراك تشفع فی حد من حدود الله عزوجل». «ای اسامه ترا نبینمکه درباره عدم اجرای حدی از حدود الهی شفاعت کنی». سپس پیامبرصبرخاست و برای مردم خطبهای ایراد فرمود و درضمن آن گفت: «إنما هلك من كان قبلكم بأنه إذا سرق فیهم الشریف تركوه، وإذا سرق فیهم الضعیف قطعوا.والذی نفسی بیده، لو كانت فاطمة بنت محمد لقطعت یدها». «براستی بدینجهت مردمان پیش ازشما هلاک شدهاندکه هرگاه شخصی شریف و مشهوری، دزدی میکرد او را بحال خود میگذاشتند و حد را اجرا نمیکردند وهرگاه شخص ضعیف و ناتوان وگمنامی دزدی میکرد دست او را میبریدند، سوگند بدانکسکه جانم در دست اوست اگر فاطمه دختر محمد دزدی میکرد، دستش را میبریدم و قطع میکردم». لذا پیامبرصدستور داد دست زن مخزومی را بریدند.
بروایت احمد و مسلم و نسائی.