فقه السنه

فهرست کتاب

مذهب جمهور فقهاء دربا‌ره ‌کفاء‌ت

مذهب جمهور فقهاء دربا‌ره ‌کفاء‌ت

گفتیم که فقهای مالکیه و علمای دیگر، درباره‌ کفاء‌ت بین زوجین‌، تنها استقامت و درستی اخلاق و دین و صلاح را معتبر می‌دانند. فقهای دیگرنیز اینرا قبول دارند و مرد فاسق راکف‌ء و مساوی با زن عفیفه و پاکدامن نمی‌دانند، و لی آنان تنها کفاء‌ت را منحصر بدینمعی نمی‌بینند بلکه چیزهای دیگری را نیز در کفاء‌ت معتبرمی‌دانند که ما بشرح زیر بدانها اشاره می‌کنیم‌:

الف- نسب‌: عرب‌ها بعضی با بعضی دیگر از نظر نسب برابر و کف‌ء می‌باشند و بعضی از قبایل قویش با بعضی دیگر مساویند، غیرعربی با عربی در عربیت‌کف‌ء نیستند و قبایل دیگر عرب با قریشی‌ها برابر نمی‌باشند بدلیل اینکه‌:

۱- حاکم از «‌ابن عمر» روایت کرده که پیامبرصفرمود: «العرب أكفاء بعضهم لبعض، قبیلة لقبیل، وحی لحی، ورجل لرجل، إلا حائكا أو حجاما» «‌عربها بعضی با بعضی دیگرکف‌ء و برابرند، قبیله‌ای با قبیله‌ای دیگر و طایفه‌ای با طایفه‌ای دیگر و مردی با مردی دیگر این‌ها با هم برابرند مگر جولا یا دلاک و حجام که با غیر خود برابر و کف‌ء نیستند».

۲- بزاز از معاذ پسر جبل روایت کرده که پیامبرصگفت‌: «العرب بعضهم لبعض أكفاء، والموالی بعضهم أكفاء بعض» «‌عربها برخی با برخی دیگر و بندگان آزاد شده و موالی برخی با برخی دیگر برابرند»‌.

۳- از عمر خطاب روایت است‌که‌گفت‌: «من از ازدواج زنان صاحب حسب و نسب با کسانی که با آنان برابر نیستند ممانعت می‌کنم» ‌داراقطنی این مطلب را روایت کرده است‌. اینکه «‌ابوحاتم» از «‌ابن عمر» درباره این سخن عمر از او سوال کرد و «ابن عمر» گفت‌: این سخت درو‌غ است و اصل و پایه‌ای ندارد. دارقطنی‌گفته است که این روایت از «ابن عمر» صحیح‌ نیست‌. ابن عبدالبرگفته است‌: این روایت ناپسند و «‌منکر» و ساختگی و «موضوع» می‌باشد. و اما حدیث مروی از «معاذ بن جبل» در سلسله اسناد آن سلیمان بن ابی الجون وجود دارد که بقول ابن القطان ناشناخته است‌. بعلاوه این روایت از مرویات خالد بن معدان از معاذ است و حال آنکه خالد از جمله‌کسانی نیست که از معاذ شنیده‌اند. صحیح آنست که درباره معتبر بودن کفاء‌ت نسبی در ازدواج هیچگو‌نه حدیثی به اثبات نرسیده است‌. علمای شافعیه و حنفیه درباره معتبر بودن کفاء‌ت نسبی آنگو‌نه که در فوق بدان اشاره رفت با هم اختلا‌فی ندارند. لیکن درباره برتری و تفاضل بین قریشی‌ها با هم اختلا‌ف دارند. مثلا حنفیه می‌گویند: قریشی با هاشمی کف‌ء و برابر است . و امابنابر صحیح مذهب شافعیه قریشی با هاشمی و مطلبی برابر و کف‌ء نیستند. و بروایت و ائله بن الاسقع استدلال‌کرده‌اند که‌ گفت‌: پیامبرصفرمود: «إن الله اصطفى كنانة من بنی إسماعیل، واصطفى من كنانة قریشا، واصطفى من قریش بنی هاشم، واصطفانی من بنی هاشم، فأنا خیار، من خیار، من خیار»«همانا خداوند قبیله کنانه را از میان فرزندان اسماعیل برگزیده است و از میان کنانه قریش را برگزیده است‌، و از میان قریش بنی‌هاشم را و از میان بنی‌هاشم مرا برگزیده و انتخاب‌کرده است پس من برگزیده از میان برگزیده‌ها هستم‌». بروایت مسلم‌.

حافظ (‌ابن حجر) در «‌الفتح» ‌گفته که صحیح آنست که بنی‌هاشم و بنی‌المطلب بردیگر عرب‌ها مقدم هستند و دیگر عرب‌ها با هم برابرند. و لی خلاف آن به ثبوت رسیده است‌، چون پیامبرصدو دخترخود را به عثمان بن عفان و یک دختر خود «‌زینب» را به ابوالعاص بن الر‌بیع داد و حال آنکه هردو از «‌عبدشمس» هستند. و علی بن ابیطالب دختر خود ام‌کلثوم را به عمربن خطاب داد و حال آنکه عمر «عدوی» است‌.

بعلاوه شرف و افتخار علم و دانش برتر از هر نسبی و شرفی است‌... پس مرد عالم اگرچه نسب معروفی هم نداشته باشد با هر زنی از هر قبیله‌ای‌کف‌ء و برابر است‌. چون پیامبرصفرمود: «الناس معادن، كمعادن الذهب والفضة، خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا» «‌مردمان نیز همچون طلا و نقره دارای‌کان و معدن هستند، آن‌ها که در دوره جاهلیت برگزیده بودند در دوره اسلام نیز برگزیده هستند مشروط برآنکه عالم و فقیه باشند». و خداوند می‌فرماید: ﴿یَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖۚ[المجادلة: ۱۱]. «خداوند درجات مومنان و عالمان از شما را بالا می‌برد و برایشان مرتبه و منزلت قائل است».

و باز هم می‌فرماید: ﴿قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ[الزمر: ۹]. «‌آیا عالمان با غیرعالمان برابرند‌؟ هرگز».آنچه که تا بحال‌گفتیم به نسبت اعتبارکفاء‌ت در میان عرب‌ها بود، و اما در میان غیر عرب‌ها کفاء‌ت نسبی معتبر نیست از شافعی و بیشتر یارانش روایت شده است که در میان غیر عرب‌ها نیز بقیاس بر عرب‌ها کفاء‌ت نسبی معتبر است‌. چون درمیان غیر عرب‌ها نیز اگر زنی با مردی ازدواج ‌کندکه نسب پایین‌تر از وی دارد، آن را ننگ و عیب می‌داند، پس چه فرقی با عرب‌ها دارند.

ب- ‌حریت و آزادی‌: بنابر این زن آزاده با مرد بنده و عبد برابر نیستند و بنده آزاد شده با زن آزاده‌ که هرگز کنیز نبوده است مساوی نیستند. و کسی که یکی از اجدادش بنده بوده باشد با کسی که یکی از اجدادش بنده نبوده است برابر نمی‌باشند چون برای زن آزاده ننگ است که همسر بنده‌ای یا کسی که یکی از اجدادش بنده بوده است باشد.

ج- اسلام‌: برابری در مسلمان بودن و الدین و پدران‌، در میان غیرعرب‌ها معتبر است اما درمیان عرب‌ها معتبرنیست‌، چون آنان به فخر به پدران خود و نسب خوداکتفا می‌کردند و به مسلمان بودن پدران خود افتخار نمی‌کردند.

اما در میان غیرعرب‌ها موالی و عجم‌ها به مسلمان بودن پدران افتخار می‌کردند...

بنابراین زن مسلمانی که پدر و اجداد مسلمان داشته باشد، با مرد مسلمانی‌ که پدر و جد مسلمان نداشته باشد، برابر نیستند و کسانی که تنها یک پدر مسلمان دارند با هم مساوی و کسانی که پدر و جدی مسلمان دارند با هم برابر هستند، چون انسان را به پدر و جدش می‌شناسند و بالاتر از آن مهم نیست و مورد توجه قرار نمی‌گیرد، ابو‌یوسف گوید: شناخت کامل هرکس به و سیله پدرش می‌باشد پس کسی که پدرش مسلمان باشد با کسی که پدرانش مسلمان باشند مساوی هستند و لی ابو‌حنیفه و محمد پدر و جد را برای شناسایی هرکس معتبر می‌دانند.

د- ‌حرفه و هنر: اگر زن از خانواده‌ای باشد که دارا‌ی حرفه شریف و محترمی است با مردی که حرفه و پیشه پستی داردکف‌ء و مساوی نیست‌. اگر حرفه و پیشه هردو نزدیک بهم باشد تفاوت آن‌ها اشکالی ندارد. ملاک و معیار شرافت و عدم شرافت حرفه و پیشه‌، عرف و رسم محلی است‌، بنابراین پیش می‌آیدکه حرفه‌ای در محلی و زمانی دارای شرافت است‌، در حالیکه در محلی و زمان دیگری پست و کم ارزش بحساب می‌آید. کسانی که حرفه را درکفاء‌ت معتبرمی‌دانند، بحدیث قبلی استدلال کرده‌اند: «العرب بعضهم أكفاء لبعض....، إلا حائكا أو حجاما». از احمد بن حنبل سوال شد چگونه بدین حدیث عمل می‌کنی و حال آنکه آن را ضعیف می‌دانی‌؟‌گفت‌: مردم بدان عمل می‌کنند. صاحب مغنی‌ گفته است‌: مراد او اینست که عرف مردم آن را قبول دارد. ضمناً صاحبان حرفه‌های بزرگ و شریف‌، ازدواج دختران خود با صاحبان حرفه‌های پست مانند جولاهی و دباغی و سپوری و کناسی را برای خود نقص و عار می‌دانند. و عرف مردم نیز آن را پذیرفته و آن را معتبر می‌دانند، پس به نقص نسبی شباهت یافته است‌. مذهب شافعیه و محمد و ابویوسف از حنفیه و روایتی از احمد و ابوحنیفه چنین است‌. در روایتی از ابویوسف آمده است که‌کفاء‌ت در حرفه و قتی معتبر است که تفاوت آن‌ها خیلی فاحش باشد و بسیار با هم فرق داشته باشند.

هـ-ثروت و دارائی‌: علمای شافعیه در اعتبارکفاء‌ت مالی اختلاف دارند.

گروهی آن را معتبرمی‌دانند. پس فقیربا ثروتمند مساوی و کف‌ء نیست‌. چون سمره روایت‌کرده‌ که پیامبرصگفت‌: «الحسب المال، والكرم التقوى»«ثروت و دارائی حسب انسان و تقوی و پرهیزگاری ‌کرامت و بزرگواری او است»‌. و گفته‌اند: هزینه زندگی فقیر با هزینه زندگی ثروتمند یکسان نیست و اختلاف بین آنان را پیش می‌آورد. گروهی از علمای شافعیه‌ کفاء‌ت مالی را معتبر نمی‌دانند چون ثروت می‌آید و می‌رود و پایدار نیست و کسانی که دارای مردانگی و مروت باشند به ثروت و دارائی نمی‌نازند و مباهات نمی‌کنند و بدین سخن شاعر استشهاد می‌کنند:

غنینا زمانا بالتصعلك والفقر وكلا سقانا وبكأسیهما الدهر
فما زادنا بغیا على ذی قرابة غنانا، ولا أزرى بأحسابنا الفقر

«روزگاری و سیله صعلوکیت و فقر و تنگ دستی غنای خویش را بدست می‌آوردیم و زمانه از ‌کاسه فقر و غنا بما چشانیده است‌. غنای ما سبب تجاو‌ز و ستم بر خویشاوندانمان نشده و فقیری و تنگ دستی ما سبب خواری و اهانت به حسب و نجابت ما نشده است»‌.

حنفیه مال و ثروت را بدینگونه معتبر می‌دانندکه مرد باید مالک مهریه و نفقه و هزینه زندگی زن باشد، اگر کسی مالک آن دو یا یکی از آن‌ها نباشد کف‌ء و برابر نیست. مقصود از داشتن مهریه آنمقدار است که معولا و در عرف محل بصورت نقدی دریافت می‌شود چون بقیه آن عرفا نقدی دریافت می‌گردد بلکه مهلت دارد و نداشتن آن اشکال ندارد.

از ابویوسف نقل شده‌ که مالک بودن هزینه و نفقه و داشتن آن‌، معتبر است نه داشتن مهریه چون نسبت بدان سهل ‌انگاری می‌شود اگر کسی پدرش ثروت و دارائی داشته باشد معمولا او را قادر بپرداخت مهریه می‌دانند.

در روایتی از احمدکفاء‌ت مالی معتبر دانسته شده‌، چون اگر زن ثروت داشته باشد و شوهر تنگ دست باشد او دچار زیان می‌گردد زیرا در نفقه او و هزینه زندگی فرزندانش‌ نابسامانی و نقص پیش می‌آید و مردم فقر را نقصان و کاهش می‌دانند و همانگونه که به نسب افزون طلبی و نازش می‌کنند به مال دنیا نیز افزون طلبی و مباهات می‌کنند. بلکه بیشتر.

و -‌سلامتی از عیوب و بی‌عیب بودن‌: یاران شافعی و بقول ابن نصر، مالک‌،بی‌عیب بودن و سلا‌متی از عیب را از جمله شروط ‌کفاء‌ت می‌دانند. پس‌کسی که دارای عیبی باشد که موجب فسخ نکاح است کف‌ء و برابر با شخص سالم و تندرست نیست‌. و لی اگرعیب موجب فسخ‌ نکاح نباشد لیکن مایه نفرت طبع باشد مثل کوری و نقص اندام و زشتی فاحش دو نظریه وجود داردکه رویانی کسی را که دارای آن گونه عیوب باشد با شخص سالم برابر و کف‌ء نمی‌داند حنفی‌ها و حنبلی‌ها آن را معتبر می‌دانند. در مغنی آمده است که سلا‌متی از عیوب از شرایط کفاء‌ت نیست‌. چون بدون خلاف‌، نکاح با نبودن سلامتی باطل نیست و لی نبودن سلامتی حق "‌خیار" را برای زن بوجود می‌آورد، نه برای اولیاء‌، چون ضرر و زیان عدم سلامتی به زن می‌رسد نه به اولیای او، و و لی زن حق داردکه از نکاح او با جذامی و ابرص و دیوانه ممانعت‌کند.

کفا‌ء‌ت نسبت به چه‌ کس ‌‌معتبر است؟‌:‌کفاء‌ت در ازدواج نسبت به زوج معتبر است نه نسبت به زوجه یعنی مرد، بایدکف‌ء و برابر و همانند زن باشد و شرط نیست که زن‌کف‌ء و برابر با مرد باشد دلیل بر این مدعی‌:

۱- پیامبرصگفت‌: «من كانت عنده جاریة، فعلمها وأحسن تعلیمها، وأحسن إلیها ثم أعتقها وتزوجها فله أجران»«‌هرکس‌کنیزی داشت و بخوبی اورا تعلیم داد و نسبت به وی نیکی و احسان‌کرد، سپس او را آزاد نمود و با وی ازدواج‌کرد او دو اجردارد - اجرآزاد ساختن و اجر ازدواج با و ی»‌. بروایت مسلم و بخاری‌.

۲- هیچ‌کس با‌منزلت و مقام پیامبرصبرابر نبوده است و نیست در حالیکه با زنان قبایل مختلف عرب و صفیه دخت «حییی» یهودی که مسلمان شد، ازدواج کرده است‌.

۳- زن اگردارای منزلت رفیع باشد او و اولیای او هستندکه عادتاً بر شوهری که منزلت‌کمتری دارد خرده و طعنه می‌گیرند و تفاخر می‌نمایند . اما مرد شریف و محترم اگر زنش منزلت پایینتری داشته باشد بر آن تفاخری نمی‌کند و او را دست‌کم نمی‌گیرد و کوچک نمی‌شمارد.

کفاءت حق زن و اولیای او است ‌: بنظر جمهوری فقهاء ‌کفاء‌ت حق زن و اولیای او است‌، پس و لی زن حق ندارد که او را از غیرکف‌ء نکاح‌کند مگر برضای ا‌و دیگر اولیا . چون ازدواج او با غیرکف‌ء برای همه آن‌ها سرافکندگی و عار ببار می‌آورد و بدون رضایت همه آن‌ها جایز نیست‌. اگر زن و اولیای او راضی شدند ازدواج جایز است چون و قتی آنان راضی باشند منعی درکار نیست و آنان ازحق خودگذشته‌اند.

شافعیه می‌گویند: این حق تنها برای اولیائی است که و لایت مالی دارند. امام احمد در روایتی ‌گفته‌: این حق برای همه اولیای نزدیک و دور است هرکس از آنان راضی نباشد حق فسخ نکاح را دارد. در روایتی دیگر از احمد آمده است که کفاء‌ت حق خدائی است پس زن و اولیاء نمی‌توانند آن را اسقاط ‌کنند، و لی این روایت مبنی برکفاء‌ت دینی است و این ‌کفاء‌ت دینی است که ساقط نمی‌شود.

کفاءت چه موقع معتبر است‌؟: ‌کفاء‌ت بهنگام بستن عقد ازدواج معتبر است‌، اگر بعد از اجرای عقد یکی از اوصاف‌کفاء‌ت تغییرکرد، اشکالی ندارد و موجب تغییر و اقعیت عقد نمی‌شود و درعقد ازدواج تاثیری ندارد، چون شروط ازدواج بهنگام عقد معتبر هستند.