فقه السنه

فهرست کتاب

مقام و منزلت قضاوت

مقام و منزلت قضاوت

قضاوت بمنظور رفع ظلم و رسیدگی به شکایت‌ها و قطع نزاع و خصومت میان مردم‌، فرض‌ کفایه است و بر حاکم مسلمین و اجب است‌، که برای‌شان قاضی بگمارد و کسانی را بمقام قضاوت انتصاب نماید. و هرکس امتناع و رزید، از قبول این سمت‌، او را مجبور سازد. هرگاه‌ کسی بگونه‌ای باشد که غیر او شایستگی مقام قضاوت را نداشته باشد، بر او فرض عین است که مقام قضاوت را بپذیرد و و اجب است براو که بدین شغل رضایت دهد.

اسلام حکم و داوری بین مردم را تشویق ‌کرده و آن را مورد رضایت و غبطه قرار داده است‌، بروایت بخاری از عبدالله بن عمر آمده است که پیامبرصگفت‌: «لاحسد إلا فی اثنتین: رجل آتاه الله مالا فسلطه على هلكته فی الحق.ورجل آتاه الله الحكمة فهو یقضی بها ویعلمها الناس»«‌تنها دو مرد مورد غبطه هستند و انسان باید آرزوی رسیدن بآنان را داشته باشد: یکی مردی که خداوند بوی مال دنیا داده و بوی توفیق خرج کردن و صرف آن را در راه خدا نیز ارزانی داشته است‌، و دیگری مردی‌ که خداوند بوی دانش و حکمت و قدرت بر داوری بخشیده است که به و سیله این دانش خویش بین مردم داوری و قضاوت ‌کند و آن را بمردم نیز یاد دهد».

به قاضی عادل و دادگر و عده بهشت داده شده است بروایت ابوهریره پیامبرصگوید: «من طلب قضاء المسلمین حتى یناله ثم غلب عدله جوره فله الجنة، ومن غلب جوره عدله فله النار» «هرکس در پی قضاوت مسلمین باشد تا اینکه بدان نایل شود سپس بگونه‌ای باشدکه عدالت و دادگریش برستم او چیره شود بهشت از آن او است و هرکس در این سمت ستمش بر عدالتش چیره باشد آتش دوزخ از آن او است‌». و بروایت عبدالله بن ابی اوفی پیامبرصگفت‌: «إن الله مع القاضی ما لم یجر فإذا جار تخلى الله عنه ولزمه الشیطان»«براستی خداوند با قاضی است و رحمت او شامل او است مادام که ظلم و ستم نکرده باشد و هرگاه ظلم‌کرد خداوند او را رها می‌کند و شیطان ملازم او خواهد شد». و اما روایاتی که درباره دوری و پرهیز از منصب قضاوت آمده است از قبیل روایت سعید مغبری که رسول الله فرمود: «من ولی القضاء فقد ذبح بغیر سكین»«هرکس به منصب قضاوت ‌گمارده شد، او بدون‌ کارد سر بریده شده است‌». یعنی نفس خویشتن را سر بریده و با شغل قضاوت خود را در معرض هلاکت قرار داده است‌. اینگونه روایات در‌باره اشخاصی هستندکه علم بحق ندارند و از قدرت بر داوری و حل و فصل نزاع‌ها و اظهار حق بدورند و نمی‌توانند نفس خود را کنترل ‌کنند و از سرکشی نفس اماره و میل آن به هوی و هوس جلوگیری نمایند. بدلیل حدیث ابوذر که ‌گفت‌: گفتم ای رسول الله آیا مرا بکار قضاوت نمی‌گماری؟ که با دست خود برشانه‌ام زد یا برسرم گفت‌: «یا أبا ذر إنك ضعیف وإنها أمانة وإنها یوم القیامة خزی وندامة إلا من أخذها بحقها، وأدى الذی علیه فیها»«‌ای ابوذر تو ضعیف و ناتوان هستی و قضاوت تکلیف شاقی است مستلزم قیام بحقوق مردم است‌، بگونه‌ای که حق را به حقدار برساند و امانت است در گردن قاضی و قضاوت در روز قیامت برای قاضی رسوائی و خواری و پشیمانی ببار می‌آورد، مگر برای قاضی که لیاقت و شایستگی آن را داشته باشد و و ظایف خویش را آنگونه که سزاوار است انجام دهد». از ابوموسی اشعری روایت شده است که گفت‌: من و دو مرد از خویشاوندانم بر پیامبرصو ارد شدیم که یکی از آنان گفت‌: ای رسول الله ما را بکاری بگمار از کارهایی که خداوند در دست تو قرار داده است و دیگری نیز چنین گفت‌: پیامبرصپاسخ داد «إنا والله لانولی هذا العمل أحدا یسأله أو أحدا یحرص علیه»«‌بخدای سوگند ماکسی را که تقاضای این شغل و مقام ‌کند، بدان نمی‌گماریم یا کسی را که براین شغل و مقام حریص باشد و بدان چشم طمع دوخته باشد بدان نمی‌گماریم‌».

بروایت انس پیامبرصگفت‌: «من ابتغى القضاء، وسأل فیه شفعاء وكل إلى نفسه، ومن أكره علیه أنزل الله علیه ملكا یسدده» «‌هر کس خواهان مقام قضارت باشد و برای دست‌یابی بدان شفیعان برانگیزد او بنفس خود حواله شده و در پی حظ نفس خویش است و کسی که بر قبول این مقام مجبور شده باشد خداوند فرشته‌ای را بر وی می‌گمارد تا او را بحق و صواب راهنمائی‌کند». نگرانی از ناتوانی و عجز در انجام و ظایف قضائی بنحو اکمل‌، سبب شده است که بعضی از پیشوایان بزرگ دین‌، از پذیرفتن مقام قضاوت خودداری و رزیده‌اند، و آن را نپذیرفته‌اند.

از رویدادهای جالب در این باره اینست که «حیاه بن شریح را به مقام پذیرش قضاوت مصر خواندند، چون امیر آن مقام را بوی پیشنهاد کرد، او امتناع و رزید و امیر از او شمشیر کشید و شمشیر خواست‌، چون ابن شریح آن حال را مشاهده‌ کرد، کلیدی را از جیب خود بیرون آورد و گفت‌: بفرما این ‌کلید خانه من است‌، چون من تن بکشتن می‌دهم و مشتاق ملاقات خدای خویشم‌، و لی قضاوت را نمی‌پذیرم‌، چون امیر از تصمیم او بر نپذیرفتن مطلع گردید او را بحال خود گذاشت‌.