فقه السنه

فهرست کتاب

نهی شده است از اینکه از سرزمین طاعون زده بیرون رفت و ا‌ز اینکه به سرزمین‌ طا‌عون شده داخل شد

نهی شده است از اینکه از سرزمین طاعون زده بیرون رفت و ا‌ز اینکه به سرزمین‌ طا‌عون شده داخل شد

پیامبر نهی‌کرده است از اینکه‌ کسی اگر در جائی بود و آنجا بیماری و با شیوع داشت از آنجا خارج شود و برای دیگران نیز که خارج از آن منطقه هستند نهی‌ کرد که بدانجا داخل شوند. زیرا اینکار دیگران را در معرض بلا و آفت قرار می‌دهد و برای اینکه امکان داشته باشد تا بیماری را در منطقه محدود سازند و از انتشار آن جلوگیری‌ کنند،‌ که آن را «‌قرنطینه بهداشتی = الحجر الصحی‌« می‌گویند. این مطلب را ترمذی روایت کرده و گفته «‌حسن صحیح‌« است‌. بروایت اسامه بن زید آمده است که پیامبرصدرباره طاعون‌گفت‌: «بقیة رجز أو عذاب أرسل على طائفة من بنی إسرائیل، فإذا وقع بأرض وأنتم بها فلا تخرجوا منها، وإذا وقع بأرض ولستم بها فلا تهبطوا علیها»«‌طاعون باقیمانده عذابی است‌ که بر طائفه‌ای از بنی‌اسرائیل نازل شده بود. هرگاه درسرزمینی طاعون پدید آید و شما درآنجا بودید از آنجا خارج نشوید و هر گاه در سرزمینی پدید آمد که شما در آنجا نبودید، بدانجا نروید و آنجا فرود نیائید»‌.

بخاری ازابن عباس روایت‌کرده است که عمربن خطاب بقصد شام ازمدینه بیرون رفت تا اینکه به «سرع‌« رسید و درآنجا امرای لشکر ابوعبیده بن الجراح و یارانش به وی سیدند و به وی خبردادند که در سرزمین شام طاعون و و با آمده است‌.

ابن عباس‌گوید: عمر به من ‌گفت‌: مهاجرین اولی را برایم صدا کن‌. آنان را به مشورت دعوت‌ کرد و گفت‌: در سرزمین شام و با و طاعون آمده است رای شما چیست‌؟ در میان آنان اختلاف پیش آمد. بعضی ‌گفتند: ما بقصد کاری بیرون آمده‌ایم و نمی‌پسندیم که از آن برگردیم و پشیمان شویم‌. گروهی دیگر گفتند: یاران پیامبرصو بقیه مردم با تو هستند ما نمی‌پسندیم که آنان را بمیان و با و طاعون ببری‌.

عمر گفت‌: شما بروید و از پیرامون من پراکنده شوید. سپس ‌گفت‌: انصار را برایم بخوانید. من آنان را خواندم و کسی از آنان با وی مخالفت نکرد و گفتند: رای ما بر این است که مردم را برگردانی و آنان را بمیان و با و طاعون‌زدگان نبری‌. عمر در میان مردم ندا در داد:‌ که من فردا برمی‌گردم‌. و مردم نیز از وی پیروی‌ کردند. ابوعبیده بن الجراح گفت‌: از «‌قدر» خدا می‌گریزید؟ عمر گفت‌: ای‌کاش غیر از تو ای ابوعبیده چنین سخنی‌ گفته بود، بلی ما از «قدر» خدا به «‌قدر» خدا می‌گریزیم‌. بمن بگو: اگر تو شترانی داشته باشی و در یک دره‌ای فرود آئی که یک‌طرف آن دارای علف و گیاه فراوان باشد و طرف دیگر آن بدون علف و گیاه و بد چراگاهی باشد، آیا اگر شتران را در طرف خوش آب و گیاه بچرانی به قضا و قدر خداوند عمل نکرده‌ای‌؟ و اگر در طرف بد آب و هوا بچرانی به قضا و قدر خدا عمل نکرده‌ای‌؟ در آنوقت عبدالرحمن بن عوف که برای پاره‌ای از نیازمندی‌های خویش غایب شده بود، فرا رسید و گفت‌: من دراین باره چیزی می‌دانم و از پیامبرصشنیده‌ام‌ که می‌گفت‌: «إذا سمعتم به فی أرض فلا تقدموا علیها، وإذا وقع بأرض وأنتم بها فلا تخرجوا فرارا منه»«هرگاه شنیدید که طاعون و و با در سرزمینی وجود دارد بدانجا نروید و هرگاه شما در سرزمینی بودیدکه و با و طاعون آمد از آنجا بیرون نروید و از آن فرارنکنید»‌. سپس عمر خدا را حمد و ستایش ‌گفت و برگشت‌.