کسی که اجتهاد میکند و تلاش خویش را نموده است پاداش خویش را دارد
هر اندازه قاضی اجتهاد کند در معرفت و شناخت حق و برای یافتن صواب و درستی تلاش کند، او ثواب و پاداش خویش را دارد، اگر چه حق را نیز در نیافته باشد. از عمرو بن العاص آمده است که پیامبرصگفت: «إذا اجتهد الحاكم فأصاب فله أجران.وان اجتهد فأخطأ فله أجر»«هرگاه قاضی و حاکم تلاش و اجتهاد کرد و حق را دریافت دو اجر دارد و اگر اجتهاد و تلاش کرد و بخطا رفت یک اجر دارد». بروایت بخاری و مسلم.
خطابی گفته است: اگر خطاکند بدانجهت مزد و اجر دارد، چون اجتهاد او عبادت است و او در طلب حق اجتهاد کرده و زحمت کشیده است، این اجر برای خطاء نیست، بلکه فقط گناه خطاء از او برداشته شده است. و این و قتی است که قاضی از مجتهدان جامع شرایط اجتهاد باشد و از اصول و و جوه قیاس آگاه باشد.
ولی اگر قاضی اهل اجتهاد نباشد او در خطای خویش معذور نیست، بلکه خوف آنست که بزرگترین گناه یقهاش را بگیرد و او متکلف است. بروایت ام سلمه پیامبرصگفت: «إنما أنا بشر وانكم تختصمون إلی.ولعل بعضكم أن یكون ألحن بحجته من بعض فأقضی بنحو مما أسمع.فمن قضیت له من حق أخیه شیئا فلا یأخذه فإنما أقطع له قطعة من النار»«هان بدانید که من بشر و انسانم و شما پیش من داوری میکنید و داوری خویش را پیش من میآورید. شاید بعضی از شما در استدلال قویتر باشد از دیگران و من بر مبنای آنچه که میشنوم حکم صادر میکنم و حقیقت امر را نمیدانم، پس اگر برایکسی حکم صادر کردم و حکم بنفع او بود، و لی در و اقع او میدانست که حق او نیست، او آن را نگیرد و بپذیرد، چون او خود میداند که حق او نیست، این حکم من برای او موجب عذاب دوزخ است، پس در و اقع من به وی دوزخ دادهام». بروایت مسلم و بخاری و صاحبان سنن. ابوهریره گوید که از پیامبرصشنیدم که میگفت: «كانت امرأتان معهما ابناهما، جاء الذئب فذهب بابن أحدهما، فقالت صاحبتها: إنما ذهب بابنك. وقالت الاخرى: إنما ذهب بابنك فتحا كما إلى داود فقضى للكبرى.فخرجتا على سلیمان بن داود علیهما السلام فأخبرتاه فقال: ائتونی بالسكین أشقه بینهما.فقالت الصغرى: لا تفعل یرحمك الله هو ابنها.فقضى به للصغرى»«دو زن بودند که پسرانشان با آنان بودند، گرگ فرزند یکی را خورد، دیگری گفت: فرزند ترا خورده است و این پسرمال من است و دیگری نیز منکر شد، سرانجام محاکمه و داوری را پیش حضرت داود بردند، که او بنفع زن بزرگتر رای داد و چون قانع نشده بودند، پیش حضرت سلیمان پسر داود رفتند و ماجری را برایش نقل کردند او گفت:کاردی برایم بیاورید تا این پسر را بین هردو بدو نیمه کنم، که زن کوچکتر گفت: خداوند ترا رحم کناد این کار را نکن، این پسرمال زن بزرگتر است، لذا سلیمان گفت: پس پسر از آن زن کوچکتر است، چون راضی بدو نیمه کردن او نیست». این بود فقه حضرت سلیمان و بدینوسیله مادر حقیقی کودک را پیدا کرد. چون گفت چاقو و کارد برایم بیاورید عاطفه و احساس مادر و اقعی بحرکت درآمد و نخواست پسرش کشته شود و او ترجیح داد که پسرش زنده بماند و از او دور باشد و سلیمان فهمید که پسر او است و خداوند سبحان داستان داود و سلیمان را ذکر کرده است که میفرماید: ﴿وَدَاوُۥدَ وَسُلَیۡمَٰنَ إِذۡ یَحۡكُمَانِ فِی ٱلۡحَرۡثِ إِذۡ نَفَشَتۡ فِیهِ غَنَمُ ٱلۡقَوۡمِ وَكُنَّا لِحُكۡمِهِمۡ شَٰهِدِینَ٧٨ فَفَهَّمۡنَٰهَا سُلَیۡمَٰنَۚ وَكُلًّا ءَاتَیۡنَا حُكۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ﴾[الأنبیاء: ۷۸-۷۹]. «و بیاد آور داود و سلیمان را و قتی که درباره کشتزاری که گوسفندان قوم شب در آن چریده بودند و ما خود شاهد حکم حاکمان و داوران و کسانی که بداوری رفته بودند بودیم و ما داوری و حکومت و فتوی را به سلیمان یاد دادیم و قضاوت او درست بود نه قضاوت پدرش و ما بهر دو حکمت و عدالت و علم فراوان ارزانی داشته بودیم و نه تنها به سلیمان...».مفسران گفتهاند که رمه گوسفند شب بمیان کشتزار رفت و آن را تباه کرد که بین صاحبان گوسفندان و صاحبان کشتزار اختلاف پدیدار شد و داوری به داود بردند تا در آن حکم کند که او چنان حکم کرد که گله گوسفند از آن صاحبان کشتزار باشد و آنان بیرون آمدند و از کنار سلیمان گذشتند و سلیمان گفت: چگونه بین شما داوری کرد؟ ماجرا را بوی گفتند او گفت: اگر کار شما به من موکول میشد،.
بگونهای حکم میکردم که برای هردو طرف مناسب و مفید باشد، که این خبر بداود رسید و او را خواند و گفت: تو چگونه قضاوت میکنی؟ او جواب دادکه گوسفندان را بصاحب کشتزار میدهم که از شیر و پشم و نسل و منافعش بهرهگیرند و باید صاحبان گوسفند برای صاحبان کشت، کشتی مانندکشت خودشان بکارند و آن را خدمت کنند تا بدرجه کشت آنها میرسد، در و قتی که گوسفندان آن را تباه کردند، آنوقت کشت را به صاحبان کشتزار و گوسفندان را بصاحبان گوسفندان، پس میدهم، حضرت داود گفت: آن حکم که تو کردی روا است و بدان حکم کرد.