قائل به طلاق ثلاثه
کسانی که میگویند سه طلاقش میافتد بدلایل زیر استدلال کردهاند:
۱- آیه: ﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَیۡرَهُۥۗ﴾[البقرة: ۲۳۰]. «هرگاه زنش را طلاق داد دیگر بعد از آن این زن برای او حلال نیست مگر اینکه باکسی دیگرازدواجکند و از او طلاق بگیرد و مجدداً با شوهر اولی ازدواجکند آنوقت حلال است».
۲- آیه: ﴿وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِیضَةٗ﴾[البقرة: ۲۳۷]. «اگرزنان خود را پیش ازآنکه با آنان همبستر شده باشید طلاق دادید و مهریهای را برای آنان بر خود فرض کرده باشید....».
۳- ﴿لَّا جُنَاحَ عَلَیۡكُمۡ إِن طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ﴾[البقرة: ۲۳۶]. «بر شماگناهی نیست اگر زنان خود را طلاق دادید...».ازظاهر این آیات چنین پیدا است که یک طلاقه یا دو طلاقه یا سه طلاقه صحیح است، چون دراین آیات بین یک طلاقه یا دوطلاقه یا سه طلاقه فرقی نیامده است.
۴- آیه: ﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاكُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖۗ﴾[البقرة: ۲۲۹]. از ظاهر این آیه بر میآید که سه طلاقه یا دوطلاقه بیک باره یا بدفعات متعدد جایزاست و میافتد و معتبر است.
۵- حدیث سهل بن سعد که گفت: «لما لا عن أخو بنی عجلان امرأته، قال: یا رسول الله ظلمتها إلى أمسكتها: هی الطلاق، هی الطلاق، هی الطلاق» «وقتی که یکی از بنی عجلان با زنش ملاعنه کرد گفت: ای رسول خدا من اگر او را نگاه دارم بوی ظلم میکنم، پس او مطلقه است، او مطلقه است او مطلقه است». بروایت احمد.
۶- از حسن روایت استکهگفت: «عبدالله بن عمر برایمان نقلکردکه زنش را در حال حیض یک طلاقهکرد. سپس خواست بعد ازدو حیض و دو طهردیگراو را دو طلاق دیگر دهد. این خبر بگوش پیامبرصرسید و گفت: ای ابن عمر خداوند بتو چنین امر نکرده است، براستی تو خلاف سنت رفتارکردی. سنت آنست که به استقبال طهر و پاکی بروی و برای هر طهری او را یک طلاق دهی». عبداللهگفت: پیامبرصبه من امرکردکه من به زنم مراجعهکردم، سپسگفت: هرگاه زنت پاک شد یا او را طلاق ده یا او را به نیکی و شایسته نگاه دار و بزندگی با او ادامه ده. گفتم: ای رسول خدا اگر او را سه طلاقه کنم میتوانم به وی مراجعه کنم. فرمود: نخیر، با سه طلاقه او از شما جدا میشود - بائنه میگردد - و از تو دور میگردد. بروایت دارقطنی .
۷- عبدالرزاق در کتاب «مصنف» خود بنقل از عباده بن الصامتگوید: "نیای من یک زن خود را یکهزارطلاقه کرد. سپس او به حضور پیامبرصرفت و این مطلب را برای او نقل کرد، پیامبرصبه عباده گفت: «ما اتقى الله جدك، أما ثلاث فله. وأما تسعمائة وسبع وتسعون فعدوان وظلم. إن شاء الله عذبه وإن شاء غفر له»«نیای تو تقوای خدا را پیشه نکرد و ازمعصیت او پرهیز ننمود. او تنها حق سه طلاق دارد و ٩٩٧ طلاق دیگر ظلم و ستم است و نافرمانی خدا است، که خداوند اگر بخواهد او را میبخشد». در روایت دیگری آمده است «إن أباك لم یتق الله فیجعل له مخرجا. بانت منه بثلاث على غیر السنة، وتسعمائة وسبع وتسعون، إثم فی عنقه»«براستی پدرت تقوای خدا نکرده است تا او را از عذاب دوزخ برهاند. طلاق زنش سه تا است و با سه طلاق که خلاف سنت است از او برای همیشه جدا میشود و ٩٩٧ طلاق دیگر گناهی است درگردن او».
۸- در حدیث رکانه آمده است که پیامبرصاو را قسم دادکه مرادش از طلاق بتی و سه طلاقه فقط یک طلاق بوده است؟ و ازاین حدیث بر میآید اگراوسه طلاق را اراده میکرد طلاق معتبر بود و سه طلاقش میافتاد. و این در طلاق بتی پیش میآید بدینگونه که به زنش بگوید: انت طالق البته.
اینست مذهب جهمور تابعین و گروه بسیاری از اصحاب و پیشوایان مذاهب چهارگانه فقهی اماکسانی که میگویند طلاق ثلاثه بیک باره، یک طلاق بحساب میآید به دلایل زیر استدلال کردهاند:
۱- مسلم روایتکرده است که ابوالصهباء به ابن عباسگفت: «مگر ندانستهای که سه طلاقه، بیک باره درزمان پیامبرصو زمان ابوبکروآغاز دوره خلافت عمر یک طلاقه بحساب میآمد؟ ابن عباسگفت: آری میدانم بازهم ازاو روایت شده است کهگفت: در زمان پیامبرصو دوره خلافت ابوبکر و دو سال از خلافت عمر سه طلاق، بیک باره، یک طلاق بحساب میآمد. سپس عمرگفت: مردم در چیزی که بدانان مهلت داده شده است و صورت تدریجی آن توصیه شده است، شتاب میکنند - بدانانگفته شده در سه نوبت و بتدرج از حق سه طلاقه استفادهکنند، و لی بیک باره از آن استفاده میکنند، و لی بیک باره از آن استفاده میکنند.ایکاش این عمل آنان را به اجرا درمیآوردیم -یعنی هرکس سه طلاقه بر زبان آورد، سه طلاق برایش حسابکنیم، و به وی حق مراجعت ندهیم، سرانجام این حکم را اجرا کرد و بدان عمل نمود». یعنی قبلا بجای سه طلاق، یک طلاق را بحساب میآوردند، و حال آنکه ازدو سال خلافت عمرببعد تا امروزسه طلاق را بیک باره، سه طلاقه بحساب میآورند.
۲- عکرمه از ابن عباس روایتکرده است که «رکانه» در یک مجلس زن خود را سه طلاقهکرد. سپس پشیمان شد و برای زنش بسیار اندوهگینگردید... پیامبرصاز او سوال کرد چگونه او را طلاق گفتهای؟ «رکانه» گفت: سه طلاقهاش کردهام. پیامبرصگفت: «در یک مجلس»؟ اوگفت: آری. پیامبرصگفت: «فإنما تلك واحدة.فأرجعها إن شئت فراجعها» «بدرستی این سه طلاقه شما چون در یک مجلس بوده است، یک طلاقه بحساب میآید پس اگردلت میخواهد بوی رجوعکن و پشیمان شو. و او چنینکرد و به وی مراجعتکرد». بروایت احمد و ابن تیمیه.
ابن تیمیه در فتاوای خویش (ج ۳/۲۲)گفته است:
«در ادله شرعی» قرآن، و سنت نبوی، و اجماع، و قیاس چیزی نداریم که بموجب آن اگر کسی بیک بارزن خود را سه طلاقهکرد، هرسه طلاقش و اقع شود.
نکاح چنین شخصی با زنش بیقین ثابت شده و بیقین زنش نیز بر غیراو حرام است اگراو را به حکم سه طلاقه ملزمکنیم، زنش را برای غیراو مباح مینمائیم، در حالیکه بر وی حرام است و این عمل و سیله میشود، برای نکاح تحلیلی و رواج محلل در زمان پیامبرصو خلفای راشدین وی روی نداده و صورت و قوع نیافته است و هرگز نقل نشده است که در زمان آنان زنی پس ازسه طلاقه و طلاق سوم، و سیله محلل مجددا به شوهرش برگردانده شده باشد. بلکه پیامبرصمحلل و کسی که برایش محللگرفته میشود هردو را نفرین و لعنتکرده است، سپس ابن تیمیه میگوید: خلاصه چیزی که پیامبرصآن را بصورت قانونی شرعی لازم الاجرا برای امتش بیان داشته است و مقررکرده است، نمیتوان آن را تغییر داد، زیرا بدرستی نسخ احکام دینی بعد ازپیامبرصممکن نیست. پایان سخن ابن تیمیه و شاگرد او ابن القیمگفته است:
در خبر صحیح آمده است که در زمان پیامبرصو دوره خلافت ابوبکر و آغاز دوره خلافت عمر بن خطاب سه طلاق بیک باره و در یک مجلس، یک طلاق بحساب میآمده است. اگرچه مدت فراوانی از این مطلب گذشته است و لی میتوان چنین تصور کرد که اصحاب پیامبرصنیز بر این رای بودهاند و لی این رای به وی نرسیده است، این مطلب اگرچه محال بنظر میرسد - که یاران او رای داده باشند و پیامبر از آن بیاطلاع باشد -ولی براین دلالت میکندکه اصحاب پیامبرصدر زمان زندگی پیامبرصو در زمان ابوبکر صدیق چنین فتوی میدادند و خود پیامبرصهم بدان فتوی داده است. اینست فتوای او و عمل یارانش که مشخص و معلوم است و معارضی ندارد. و لی عمر بن خطاب چنین مصلحت دانست که بعنوان تنبیه و مجازات و برای منع مردم ازگفتن سه طلاقه، سه طلاقه را سه طلاق حسابکند، تا مردم بدین بیتوجهی بیک باره زن خود را سه طلاقه نکنند و این اجتهاد او بود با توجه به مصلحتی که میپنداشته است. و لی ترک چیزی که پیامبرصبدان فتوی داده و یارانش در زمان او و دوره خلیفهاش بر آن بودهاند، جایز نیست، حالاکه حقیقت معلوم و روشن شده است، بگذار مردم هرچه میخواهند بگویند. و تنها توفیق از خدا است. پایان سخن ابن القیم. شوکانیگفته است این مطلب -سه طلاق در یک مجلس یک طلاق بحساب آید- را صاحب «البحر» از ابوموسی و بروایتی از علی÷ وابن عباس و طاووس و عطاء و جابر و ابن زید و هادی و قاسم و باقر و احمد ابن عیسی، و عبدالله بن موسی بن عبدالله و بروایت از زید بن علی نقلکرده است و جماعتی ازعلمای متاخرنیزاز جمله ابن تیمیه و ابن القیم و گروهی از محققین بدان رای دادهاند و ابن مغیث درکتاب «الوثایق» آن را از محمد بن و ضاح نقلکرده است و و همچنین فتوی بدان را ازگروهی از مشایخ «قرطبه» مانند محمد بن بقی و محمد بن عبدالسلام و دیگران را نیزنقلکرده است. و ابن المنذر آن را از یاران ابن عیسی مثل عطاء و طاووس و عمر و ابن دینار نقل کرده است. بازهم ابن مغیث در همانکتاب آن را ازعلی بن ابیطالب و ابن مسعود و عبدالرحمن بن عوف و زبیر نقلکرده است. پایان سخن ابن مغیث.
اخیرا در دادگاههای مصر نیز چنین عمل میشود. در ماده ٣ قانون شماره ٢٥ سال ١٩٢٩ چنین آمده است: طلاقی که لفظا یا اشاره همراه عدد باشد یک طلاق بحساب میآید.
اما دلیل و حجتکسانی که سه طلاق بیک باره اصلا طلاق بحساب نمیآورند اینست که میگزیند این طلاق یک طلاق بدعی و خلاف سنت است و این گروه طلاق بدعی را معتبر نمیدانند و آن را پوچ و لغو میشمارند.
این مذهب از بعضی از تابعین حکایت شده و ازابن علیه و هشام ابن الحکم نیز روایت شده و ابوعبیده و بعضی از اهل ظاهر هم بدان رای داده و مذهب امام باقر و امام صادق و ناصر و دیگرکسانی که طلاق بدعی را معتبر نمیدانند چنین است، چون سه طلاق بیک لفظ و احد یا با الفاظ پی در پی در یک مجلس از جمله طلاق بدعی است. و اماکسانی که بین زن «مدخول بها» و «غیر مدخول بها» فرق گذاشتهاند جماعتی از یاران ابن عباس و اسحاق بن راهویه میباشند] که قبلا بیان شد.