آنچه که درباره نهی از مزارعه نقلکردهاند مردود است
اما آنچه که رافع بن خدیج نقلکرده است که پیامبرصاز مزارعه نهی کرده است، زید بن ثابت آن را رد کرده و خبر داده است که نهی پیامبرصاز آن به منظور رفع نزاع بوده و زید گفت: خداوند رافع بن خدیج را بیامرزد، بخدا سوگند من از او به حدیث پیامبرصداناتر و اگاهترم.
دو مرد انصاری با هم نزاع و کشمکش داشتند، پیامبرصفرمود: «إن كان هذا شأنكم فلا تكروا المزارع»«حالا که شما بدینگونه با هم رفتار میکنید پس مزرعه را به همدیگر کرایه مدهید و با هم مزارعه مکنید» و رافع فقط «فلا تكروا المزارع»را شنیده است. بروایت ابوداود و نسائی. همانگونه که ابن عباس نیز آن را ردکرده و بیان نموده است که نهی پیامبرصبمنظور ارشاد آنان بچیزی بوده است که برایشان بهتر است و گفت: پیامبرصمزارعه را حرام نساخت، بلکه دستور دادکه مردم با هم برفق و مدارا رفتار کنند که گفت: «من كانت له أرض فلیزرعها أو یمنحها أخاه، فإن أبى فلیمسك أرضه»«هر کس زمینی داشته باشد خود آن را بکارد، یا اگرخود نمیکارد آن را به برادر خویش بدهد، اگر او نیز امتناع و رزید زمین خود را نگه دارد».
بروایت عمرو بن دینار آمده است که گفت: شنیدم که ابن عمر میگفت: ما در عمل مزارعه اشکالی نمیدیدیم تا اینکه از رافع بن خدیج شنیدم که میگفت: براستی پیامبر، از مزارعه نهیکرده است من آن را برای طاووس بازگفتم: او گفت: عبدالله بن عباس که اعلم یاران پیامبر( بود به من گفت که پیامبرصاز عمل مزارعه نهی نکرده است و لیکن گفت: «لان یمنح أحدكم أرضه خیر من أن یأخذ علیها خراجا معلوما»«اگر یکی از شما زمین خویش را ببخشد برایش بهتراست ازاینکه بر آن خراج معینی بگیرد». بروایت پنج نفر از صحاح.