ادعای نسب لقیط
هر کس لقیط را به خود نسبت دهد، خواه مرد باشد یا زن، لقیط به وی ملحق میشود مشروط براینکه پیدا شدن لقیط از او ممکن باشد، چون این عمل بسود و مصلحت لقیط است بدون اینکه بکسی ضرری برساند، در این صورت نسب و ارث او برای مدعی ثابت میشود. اگر بیش از یک نفر ادعای نسبت وی بخود کنند، او از آن کسی است که بر ادعای خویشگواه داشته و اقامه بینه کند و اگر هیچکدام گواه و بینه نداشته باشند یا همه آنان گواه و بینه داشته باشند، لقیط را بر قیافه شناسان عرضه میکنند که نسبت را به و سیله مشابهت تشخیص میدهند، هرگاه قیافه شناسی بدان حکم کرد و او مردی مکلف و عادل و با تجربه در قیافه شناسی بود حکم او قبول است.
از حضرت عایشه روایت شده است که یک بار پیامبرصپیش من آمد درحالی که سرور و خوشحالی از خطوط چهرهاش میدرخشید و گفت: «ألم تری أن مجززا المدلجی نظر آنفا إلى زید وأسامة وقد غطیا رؤوسهما وبدت أقدامهما، فقال: إن هذه الاقدام بعضها من بعض» «مگر نمیبینی که مجزز مدلجی اکنون به زید و اسامه نگریست در حالیکه روی و سر خود را پوشانده بودند و تنها پاهایشان پیدا بود و گفت: بعضی از این پاها با بعضی نسبت دارند و از همدیگرند». بخاری و مسلم این روایت را نقل کردهاند.
و اگر قیافه شناسی ممکن نشد، مدعیان بین خود قرعه کشی میکنند و قرعه بنام هرکس درآمد، لقیط از آن او است. حنفیه گویند: درباره نسب لقیط به قیافه شناسی و قرعه عمل نمیگردد، هرگاه جماعتی در ادعای انتساب کودکی بخود با هم مساوی باشند و مشترک بین آنان باشد او از همه آنان چون یک فرزند کامل ارث میبرد و همه آنان با هم از او ارث یک پدر میگیرند. چون پدر یکی بیش نیست.