گرفتن زمین از دست کسی که آن را آباد نمیکند
بدیهی است که حاکم بجهت مصلحت زمین را به اقطاع میدهد، بنابراین هرگاه بکسی اقطاع داد و آن شخص یا اشخاص نتوانستند آن زمین را آباد کنند و از آن بهرهبرداری نمایند، بایستی آن زمینها از آنانگرفته شود.
۱- بروایت عمرو بن شعیب از پدرش آمده است که پیامبرصبگروهی ازمردمان «مزینه» یا «جهینه» زمینی را به اقطاع داده بود که آنان آن زمین را آباد نساختند، گروهی دیگری آمدند و آن زمین را آباد ساختند، که آن قوم «مزنی» یا «جهنی» با آنان به نزاع و داوری برخاستند، و شکایت را نزد عمر بن الخطاب بردند، و عمر گفت: اگر این عمل اقطاع از من یا از طرف ابوبکر بود، آن را برمیگرداندم، لیکن چون اقطاعی است که پیامبرصآن را بخشیده است، آن را پس نمیگیرم. سپس گفت: هرکس زمینی را احیاء کرد و سه سال آن را بلا استفاده گذاشت و آن را آباد نساخت و گروهی دیگری آمدند و آن را آباد ساختند، آنان به تصاحب و داشتن آن زمین سزاوارترند.
۲- بروایت حارث بن بلال بن حارث مزنی ازپدرش آمده است که پیامبرصتمام زمین «عقیق» را به وی اقطاع داد. چون زمان عمرفرا رسید اوبه بلالگفت: تو خیال میکنی که پیامبرصآن زمین را به تو اقطاع داده است تا آن را از دسترس مردم دور نگه داری، پیامبرصآن را بتو داد تا در آن کار کنی و آن را آباد سازی، پس آن مقدار را که میتوانی آبادکنی، برای خود نگه دار، و باقی آن را به ما برگردان.