ازدواج دختر کوچک = صغیره
آنچه که تا بحالگفتیم درباره زن بالغ بود و لیکن به نسبت دخترکوچک و صغیره، پدر و جد میتوانند او را نکاحکنند، بدون اینکه از او اجازه بگیرند، چون او هنوز دارای رای نیست و پدر و جد حقوق او را مراعات و محافظت مینمایند.
ابوبکر صدیق، عایشه دختر کوچک خود را که هنوز به سنی نرسیده بود که اجازهاش معتبر باشد، بدون اجازه او را از پیامبرصنکاحکرد و به عقد نکاح او درآورد و بهنگام بلوغ حق خیار نداشت. علمای شافعیه مستحب میدانند که پدر یا جد دخترصغیره خود را نکاح نکنند تا اینکه بالغ شود و از او اجازه بگیرند تا دراسارت ازدواج نیفتد و ناخشنود نباشد.
جمهور علما گویند غیر از پدر و جد هیچ و لیی نمیتواند، دختر نابالغ را نکاح کند و اگرغیر از پدر و جد صیغه عقد را جاری کرد، عقد صحیح نیست. ابوحنیفه و اوزاعی و جماعتی از سلفگفتهاند، همه اولیاء میتوانند دختر نا بالغ را تزویج کنند و صحیح است و لی اگر بالغ شد حق خیار و فسخ نکاح را دارد و این قول اصح است، چون روایت شده است که پیامبرصامامه دخت حمزه عمویش را تزویج نمود، در حالیکه او نابالغ بود و بوی حق خیار داد، که چون بالغ شود، میتواند اگر راضی نباشد، نکاح خود را فسخکند. پیامبرصبدانجهت او را تزوج نمودکه خویشاوند و و لی او بود، نه بدانجهت که پیامبرصبوده است. چون اگر بدانجهت که پیامبر بود، او را نکاح میکرد، حق خیار بهنگام بلوغ را نداشت، زیرا خداوند میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ﴾[الأحزاب: ۳۶]. «هیچ مرد و زن مومن حق ندارد درباره فرمان خدا و پیامبرش اختیار داشته باشند که اگر خواستند بپذیرند و اگر نخواستند نپذیرند».
در میان اصحاب پیامبرصعمر و علی و عبدالله پسر مسعود و فرزند عمر و ابوهریره بدین قول رای دادهاند.