شهادت مجهول الحال
ظاهر آنست که شهادت مجهول الحال جایز نیست شخصی نزد حضرت عمر گواهی داد، که حضرت عمر بوی گفت من ترا نمیشناسم و این که من ترا نمیشناسم ترا زیان ندارد، کسی را بیاور که ترا بشناسد، که یکی گفت من او را میشناسم، عمر گفت او را چگونه میشناسی؟ گفت: او را بعدالت و مضل میشناسم. عمر گفت: آیا او همسایه نزدیک تواست، که از شب و روزش و خروج و و رودش اطلاع داری؟ گفت: نخیر. عمر گفت: آیا با او معامله دینار و درهم کردهای که دلالت بر و رع و تقوای مرد میکنند؟ گفت: نخیر.
عمر گفت: آیا در سفر با تو رفیق و همسفر بوده است، که مکارم اخلاق در سفر معلوم میگردد؟ او گفت: نخیر. عمر گفت: تو او را نمیشناسی. سپس بدان مرد گفت: کسی را بیاور که ترا بشناسد. ابن کثیر گفت: بغوی آن را با اسناد حسن روایت کرده است.