فروشندهای که باکراه چیزی را بفروشد و او را مجبور کنند
جمهور فقها شرط کردهاند، که فروشنده در عقد فروش کالای خویش، باید اختیار داشته باشد، هرگاه بناحق او را مجبور بفروش مال خود کنند، این بیع و فروش منعقد نمیشود. چون خداوند میفرماید: ﴿إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ مِّنكُمۡۚ﴾[النساء: ۲۹]. . «مال همدیگر را مخورید مگر اینکه از طریق تجارت و بازرگانی و از طریق خشنودی رضایت طرفین باشد... ».و پیامبر صمیفرماید: «إنما البیع عن تراض»«بیع و فروش باید با خشنودی و رضایت خاطر باشد». و باز میفرماید: «رفع عن أمتی الخطأ والنسیان، وما استكرهوا علیه»«از امت من خطاء و ارتکاب چیزی از روی اشتباه و فراموشی و چیزی که بر آن مجبور و مکروه شدهاند، برداشته شده است و بدان بازخواست نمیشوند». این حدیث را ابن ماجه و ابن حبان و دارقطنی و طبرانی و بیهقی و حاکم نقلکردهاند، درحسن بودن و ضعف آن اختلاف است. و لی اگر کسی را بحق بر فروش مالش مجبورکردند، آنوقت بیع صحیح است مانند اینکه کسی را مجبور بفروش خانهاش بکنند تا برای توسعه و گسترش راه یا معبری یا مسجدی یا مقبرهای مورد استفاده قرار گیرد یا اینکهکسی را مجبورکنندکه برای بازپرداخت و ام و بدهکاری خویش کالایش را بفروشد یا برای تامین هزینه زندگی زن و بچه یا پدر و مادرش درهمه این موارد عقد فروش صحیح است. چون رضایت شارع مقدس بجای رضایت صاحبکالا مینشیند.
عبدالرحمن بن کعب گوید: معاذ بن جبل جوان سخی طبعی بود و چیزی را پیش خود نگه نمیداشت و آنقدر بدهی داشت، که همه دارائیش را در بر میگرفت و بحضور پیامبر ص آمد تا با طلبکارانش سخن گوید. اگر بنا بود کسی را از این کار معاف بدارند حتماً از معاذ صرفنظر میکردند، بخاطر اینکه پیامبر ص او را مورد نظر داشت. و لی پیامبر ص همه دارائی معاذ را فروخت و دیون او را پرداخت و چیزی برای معاذ باقی نماند.