فقه السنه

فهرست کتاب

طلاق دادن و قتی که شوهر در بیماری مرگ است

طلاق دادن و قتی که شوهر در بیماری مرگ است

در قرآن و سنت صریح‌ نبوی درباره حکم طلاق‌کسی که در بیماری مرگ است سخنی بمیان نیامده است‌. لیکن بصورت صحیح از یاران پیامبرصآمده است که عبدالرحمن بن عوف‌، همسر خود «‌تماضُر» را در حال بیماری مرگش‌، سومین طلاق‌گفت که حضرت عثمان بن عفان حکم‌کرد که او از عبدالرحمن بن عوف ارث ببرد. و گفت‌: من عبدالرحمن را متهم نمی‌کنم باینکه خواسته باشد ازحق ارث زنش بگریزد یعنی بدین‌جهت درحال بیماری او را طلاق داده باشد تا از او ارث نبرد ولیکن خواستم بسنت نبوی عمل‌کنم‌، لذا به وی ارث دادم‌‌‌.

گویند: ابن عوف خودگفته بود: من او را بجهت اینکه به وی زیان برسانم و یا برای فرار از میراث و ارث بردن و ی‌، او را طلاق نمی‌دهم و منکر ارث بردن او نیستم.

و همچنین رو‌ایت شده است که خود حضرت عثمان زن خود «ام البنین» دختر عیینه‌ بن حصن فزاری را درحالتی طلاق دادکه در خانه‌اش محاصره شده بود. چون عثمان بشهادت رسید، ام‌البنین پیش حضرت علی رفت و ماجری را برایش‌گفت‌. حضرت علی به وی ارث داد و گفت‌: اورا نگهداشت تا اینکه مشرف برمرگ شد سپس از او جدا گشت‌‌‌.

بنابراین فقیهان درباره طلاق دادن در بستر بیماری مرگ اختلاف‌کرده‌اند: فقهای حنفی‌ گفته‌اند، اگرکسی‌، در بیماری مرگ زنش را طلاق بائنه بدهد و بمیرد زن از او ارث می‌برد... و اگر بعد از انقضای عده بمیرد زن ارث نمی‌برد. و همین طور اگر شوهر در حین مبارزه با یکی‌، زنش را طلاق بائنه‌گوید یا درحالیکه می‌خواهند از او قصاص بگیرند، زنش را طلاق دهد یا درحالیکه می‌خواهند او را رجم‌کنند، زنش را طلاق دهد، اگر در این احوال بمیرد یاکشته شود، باز هم اگرعده‌اش منقضی نشده باشد، از شوهرش ارث می‌برد.

و اگر شوهر بنا بدرخواست زن‌، او را طلاق دهد یا بوی‌گوید: اینک اختیار نفس خودت را بتو دادم‌، و زن خود را طلاق داد و نفس خویش را برگزید یا درآن بیماری زن خود را «‌خلع» کرد و طلاقش را باز خرید، در همه این احوال شوهر پیش از انقضای عده مرد، زن ارث نمی‌برد. فرق بین این دو صورت اینست که در صورت او‌لی شوهر بدین‌جهت زنش را طلاق می‌دهد تا او را از حق ارث محرو‌م نماید، و برخلاف نیت اوبا وی رفتار می‌گردد -‌چون این حق را خدا به وی داده است لذا این حق او بجای خود باقی است و این طلاق را طلاق فرار از حق نامیده‌اند.

ولی درصورت دو‌م طلاق بمنظور فرار از حق نیست‌، زیرا زن خود آن را برگزیده و بدان راضی شده و آن را خواسته‌ است‌ کسی که محصور باشد یا در صف جنگ باشد و زنش را بصورت طلاق بائنه طلاق دهد، همین حکم را دارد.که احمد و ابن ابی لیلی گفته‌اند: بعد از انقضای عده‌اش مادام که با دیگری ازدواج نکرده باشد ارث می‌برد. مالک و لیث‌گفته‌اند: او ارث می‌برد. خواه در عده باشد یا نباشد و خواه ازدواج‌کرده باشد یا نکرده باشد.

امام شافعی ‌گوید: ارث نمی‌برد.

در بدایه المجتهد گوید: این اختلاف از اینجا ناشی می‌شود که آیا عمل به»‌ سد ذرایع» = پیشگیری از ضرر و زیان‌، و اجب است‌؟ چون بیمار برای فرار از حق ارث زن و محروم‌کردن او از سهمیه ارثش‌، او را طلاق می‌دهد،‌کسانی که «‌سد ذرایع» را و اجب می‌دانند برای جلوگیری از ضرر و زیان ارث بردن زن را و اجب می‌دانند. و کسانی که «‌سد ذرایع» را و اجب نمی‌دانند و طلاق و حکم آن را و اجب می‌دانند، ارث زن بعد ازطلاق درآن حال را و اجب نمی‌دانند، این دسته می‌گویند: اگر طلاق معتبراست و و اقع می‌شود، باید همه احکام آن بدنبال آن بیاید لذا می‌گویند: اگر زن بعد از این طلاق بمیرد، شوهرش از او ارث نمی‌برد. و اگرطلاق معتبرنیست و و اقع نمی‌شود، پس پیوند زناشوئی با احکامش باقی است‌. بهرحال مخالفان این نظریه باید از دو جواب یکی را برگزینند. چون براستی دشوار است‌که‌گفته شود: درشرع نوعی طلاق هست‌، که بعضی ازاحکام طلاق را بدنبال دارد و بعضی ازاحکام ازدواج و زناشوئی را نیز بدنبال دارد. و دشوارتر آنست که فرق بگذارند که این صحیح است یا صحیح نیست‌، زیرا این نوع طلاق‌، طلاقی است که حکم آن موقوف است باینکه صحیح باشد یا صحیح نباشد. براستی همه این اقوال درشرع بسیار دشوار است‌. و لی قائلین بدین سخن‌، انس و عادت گرفته‌اند که بگویند:

عثمان و عمر بدان فتوی داده‌اند تا جائی مالکیه‌گمان می‌کنند اجماع اصحاب بر آن منعقد است‌. البته آن سخن درست است چون مشهوراست که ابن الزبیر با آن مخالفت ‌کرده است‌. و اما کسی‌ که می‌گوید. این زن بعد ازطلاق اگردر عده باشد و شوهرش بمیرد ارث می‌برد بدین جهت است که عده را یکی از احکام زناشوئی می‌داند و طلاق چنین زنی را شبیه بطلاق رجعی می‌داند و این قول از عمر و عایشه روایت شده است‌.

اما کسی که می‌گوید: زمانی ارث می‌بردکه ازدواج مجدد نکرده باشد و عدم ازدواج زن را شرط بردن ارث می‌داند، بدین سبب است که همه مسلمین اجماع دارند بر اینکه یک زن نمی‌تواند دریک زمان از دو شوهر ارث ببرد. و کسانی‌ که ارث بردن او را و اجب می‌دانند علت را اتهام شوهر بفرار از حق تفسیر کرده‌اند ( که بعد از شوهرکردن این کار منتفی می‌گردد)‌.

بازهم‌گوید: اگرزن خود در بیماری مرگ شوهرش‌، خواهان طلاق باشد یا شوهر خود اختیار نفس و کار او را بوی و ا گذاشت و زن از این اختیاراستفاده‌کرد، و خود را طلاق داد.

بین علمای فقه اختلاف است‌: ابوحنیفه می‌گوید: اصلا در این صورت ارث نمی‌برد. اوزاعی بین تملیک و طلاق فرق‌گذاشته است یعنی اگر شوهرش‌ به وی گفت‌: تو مالک نفس خود هستی و زن خود را طلاق داد ازشوهرش ارث نمی‌برد و لی اگر بدرخواست او شوهر او را طلاق داد ارث می‌برد. امام مالک بین این حالات فرق نگذاشته است و همه را یک سان می‌داند و می‌گوید: اگر زن بمیرد شوهرش بعد از این طلاق از او ارث نمی‌برد و لی اگر شوهر بمیرد زن از او ارث می‌برد.

براستی این سخن با اصول مخالف است‌. پایان سخن ابن رشد بدایه المجتهد ۲/۸۶.

ابن حزم‌گوید درباره طلاق بیمار و غیربیمار با هم فرقی ندارند پس طلا‌ق بیمار خواه در این بیماری بمیرد یا نمیرد، فرق با طلاق شخصی غیر بیمارندارد. بنابراین اگر کسی درحال بیماری زنش را یک باره سه طلاقه‌کند یا سومین طلاق وی را بدهد یا پیش از همبستری زنش را طلاق دهد، مرد یا زن پیش از اتمام عده یا بعد از اتمام ‌آن بمیرد یا طلاق رجعی باشد و شوهر به وی مراجعه نکرد و مرد یا زن بعد از تمام شدن عده مرد درهمه این احوال زن از شوهرش ارث نمی‌برد و شوهر هم از زنش ارث نمی‌برد و طلاق مرد غیر بیمار برای زن بیمار و طلاق مرد بیمار برای زن بیمار هم همینطور است و هیچ فرقی نمی‌کند. همچنین است طلاق ‌کسی که برای کشتن نگه داشته‌اند یا طلاق زنی که حامله و گرانبار است‌، این‌ها مسایلی است که مردم در آن‌ها با هم اختلاف دارند .