فقه السنه

فهرست کتاب

پژوهش و تحقیق دراین قضیه

پژوهش و تحقیق دراین قضیه

در حقیقت هریک از آرائی‌ که برشمردیم‌، بنحوی معیوب است و شایان اعتبار نیست‌، چون زندگی زناشوئی بر اساس آرامش خاطر و مهر و شفقت نهاده شده است‌، و قتی که در یکی از طرفین ازدواج‌، عیوب و کاستی‌ها و بیماری‌هائی وجود داشته باشدکه موجب نفرت و دوری طبع طرف دیگر است‌، مقصود اصلی ازدواج‌، تحقق نمی‌یابد، لذا شارع مقدس طرفین ازدواج را -‌زوجین- ‌بین پذیرش و عدم پذیرش‌، مخیرگردانیده است‌. اما ابن القیم پژوهش شایان توجه در این باره بعمل آورده است‌ که‌ گوید:

کوری‌، و لالی‌، و کری و بریده شدن هردو دست با هردو پا یا یکی از آن‌ها برای زن و مرد هردو یکی از عیوبی هستندکه نفرت انگیزاست و سکوت از آن‌ها درموقع اجرای عقد، بزرگ‌ترین و زشت‌ترین عیب پوشی و خیانت و فریب است و با دیانت منافات دارد. عمرخطاب به مردی که عقیم بودگفت‌: برو به وی خبرده که تو عقیم هستی و او را بین فسخ نکاح و ماندن نزد تو، مخیرگردان پس او درباره عیوب دیگری که عقیم بودن به نسبت آن‌ها،‌کمال بحساب می‌آید، چه می‌گوید و چگونه حکم می‌کند؟‌!! سپس ابن القیم می‌گوید: قیاس آنست که هرعیبی که موجب نفرت یکی از آن دوگردد و با وجود آن هدف و مقصود نکاح که مهرو شفقت زوجین به همدیگراست‌، حاصل نشود، موجب خیارو داشتن حق فسخ نکاح است‌. و قتی که در داد و ستدکالا چنین باشد، در نکاح بطریق اولی باید چنین باشد. همانگونه که شروط نکاح شایسته‌تر است که بدان‌ها و فا شود، تا شروط بیع و هرگز خدا و پیامبرش‌، فریفته شدن و مغبون بودن‌ کسی که از راه فریب او را دچار زیان‌ کرده‌اند، ملزم نساخته‌اند، که فریب و زیان را بپذیرد. هرکس در مقاصد و اهداف شرعی و مصادرو موارد و عدل و حکمت آن تامل و دقت‌کند، و مصالح و منافع شرعی را، درنظر بگیرد. ترجیح این سخن‌، و همگامی و سازگاری آن با قواعد شریعت‌، ازدید او پنهان و پوشیده نمی‌ماند. یحیی بن سعید الانصاری از ابن المسیب روایت‌ کرده است‌که‌گفت‌: عمر خطاب فرمود: هرزنی که دیوانه یا جذامی یا دارای پیسی باشد و بعقد نکاح مردی درآید و آن مرد با او همبسترشده باشد و در‌بافت که دارای یکی از این عیوب است‌، مرد می‌تواند نکاح را فسخ‌کند و لی چون با او همبستر شده است‌، باید مهریه او را بپردازد و لیکن بر و لی او است که مهریه را به آن مرد پس بدهد، و خسارت او را جبران‌کند، چون و لی او مرتکب فریب و تدلیس شده است‌.

شعبی از حضرت علی روایت‌ کرده است‌: هر زنی که دارای بیماری جنون یا برص پیسی‌، یا جذام باشد یا انسداد مجرای تناسلی داشته باشد، چون بعقد نکاح‌کسی درآید، تا زمانی که مرد با او همبسترنشده است‌، اگرازآن عیوب اطلاع حاصل‌کرد. حق خیار دارد، که می‌تواند او را نگاه دارد یا اورا طلاق دهد و اگر با او همبستر شده باشد و کام‌گرفته باشد باید تمام مهریه او را بپردازد.

وکیع بروایت ازسفیان ثوری و اوازیحیی بن سعید و او ازسعید بن المسیب از عمر روایت‌ کرده‌اندکه‌گفت‌: هرگاه مردی با زنی ازدواج‌کرد و با او همبستر شد و از اوکام‌گرفت و دریافت که اوکور یا پیس است زن تمام مهریه را می‌گیرد و مرد باید معادل آن را ازکسی بگیردکه او را فریب داده است‌. و مقصود عمر خطاب تنها این عیوب نبوده است و نخواسته است انحصاراً بدان‌ها اشاره‌کند بلکه عیوب دیگر نیز که ازاین قبیل باشند، همین حکم را دارند. و قاضی شریح نیزکه نمونه و ضرب‌المثل دانش و دین و قضاوت بود. بهمین‌ گونه حکم می‌کرد.

عبدالرزاق بروایت از معمر و او از ایوب و او از ابن سیرین‌گوید: مردی با مردی دیگر داوری را بنزد قاضی شریح بردند، یکی از آنان‌گفت‌: این شخص به من‌گفت‌: من زیباترین زن را به ازدواج تو درمی‌آورم و حالا یک زن‌کور را برایم آورده است‌. قاضی شریح‌گفت‌: اگر عیب را بر تو پوشیده و نهان‌کرده است‌، عقد نکاح جایز نیست‌. دقت‌ کن که او گفت‌: هر عیبی که موجب تدلیس و فریب مرد باشد، مرد می‌تواند نکاح را بهم بزند و فسخ ‌کند.

زهری‌ گوید: هر درد بی‌درمانی‌، موجب فسخ نکاح می‌شود. و گفت‌: هرکس در فتاوای اصحاب و علمای سلف‌، تامل و دقت‌کند، درمی‌یابد که آنان فسخ نکاح را ببعضی از عیوب اختصاص نداده‌اند و تنها روایتی از عمر بن خطاب رسیده است که آن را در چهار عیب محدود و منحصردانسته است‌: تنها چهار عیب موجب فسخ نکاح زنان می‌شود: دیوانگی‌، جذام‌، پیسی و بیماری مربوط به فرج‌. و برای این روایت اسنادی بیش از «‌اصبغ» و «ابن و هب» از عمر و علی سراغ نداریم‌. و این مطلب از ابن عباس با اسناد متصل روایت شده است‌. تا اینجا آنچه‌که‌گفته شد و قتی است که زوج بطورمطلق صیغه عقد را جاری و شرطی را ذکرنکرده باشد. و لیکن اگردرضمن عقد، سلامت جمال و زیبایی را شرط‌کرده بود و معلوم شد، که زشت و نازیبا است یا شرط‌کردکه زن نوجوان باشد و معلوم شدکه او پیرزنی است که بعضی ازموی‌هایش سفید شده است یا شرط‌کرده بودکه دوشیزه باشد و لی دریافت که دوشیزه نیست درهمه این احوال او حق فسخ نکاح را دارد. اگرپیش از همبستری و دخول باشد زن مهریه‌ای ندارد و اگربعد ازدخول و همبستری باشد مهریه‌کامل بدو تعلق می‌گیرد. اما اگرولی زن‌، زوج را فریب داده باشد، باید مهریه را برایش جبران ‌کند.

و اگر زن عامل فریب مرد بوده باشد، مهریه‌اش ساقط می‌شود و اگر آن را در‌یافت کرده باشد، آن را به وی برمی‌گرداند. و امام احمد در یکی ازدو روایت ازوی‌، بدان تصریح‌کرده است‌. اگر مرد چنین شرطی راکرده باشد بر مبنای اصول و قیاس مذهب امام احمد، این مطلب موجه است‌. و لیکن یاران امام احمدگفته‌اند: هرگاه زن صفتی را درمرد شرط‌کند و خلاف آن ثابت شود زن حق خیارندارد مگراینکه صفت حریت را شرط‌ کند که اگر معلوم شدکه اوحرنیست‌، بلکه عبد و بنده است‌، آنوقت حق خیاررا دارد و می‌تواند نکاح را فسخ‌ کند.

درصورتیکه نسب شریف‌، شرط شود و خلاف آن به ثبوت رسید، دو نظریه هست‌. آنچه که از مذهب و قواعد مذهب امام احمد، بر می‌آید آنست بین شرط کردن ازجانب مرد و ازجانب زن‌، فرقی نیست‌، بلکه درصورت فقدان شرط‌، حق خیار و فسخ نکاح‌، برای زن شایسته‌تر و اولی است‌، چون زن نمی‌تواند با طلاق جدائی را اختیار کند و حال آنکه مرد چنین حقی را دارد. پس اگر مرد با وجود داشتن حق طلاق و امکان جدائی‌، حق فسخ نکاح را داشته باشد، زن که چنین حقی و چنین امکانی را ندارد، حق فسخ و خیار، برای او شایسته‌تر است‌.

اگر معلوم شدک ه شوهردارای صنعت و حرفه‌ای است‌، که پست و دنی به حساب می‌آید و لی از نظردین و آبرو، هیچ عیبی ندارد، لیکن مانع‌کمال لذت و استمتاع زن می‌شود،‌گویند برای زن جایز است که نکاح خود‌را فسخ‌کند، پس چگونه اگر زن شرط‌کندکه مرد جوان و آراسته و تندرست باشد، و لی معلوم شد، که پیر و زشت و کور و کر و لال و سیاه چرده است‌، زن را بپذیرش چنین ازدواجی ملزم می‌سازند و او را از حق فسخ نکاح منع می‌کنند؟ براستی این نظربسیار متناقض و از عقل و قیاس و قواعد شرع‌، بدور است‌.

سپس ابن القیم می‌گوید: چگونه بیکی اززوجین‌، این امکان داده می‌شودکه اگر باندازه یک دانه عدس در دیگری پیسی یافت‌، حق داشته باشد که نکاح خود را فسخ‌کند وی اگر دریافت که او دچار بیماری‌گری است که از پیسی مسری‌تر است این حق از او سلب می‌شود و همچنین بیماری‌های صعب‌العلاج و بی‌درمان دیگر؟‌!! هرگاه پیامبرصکتمان عیب‌کالا را بر بایع حرام‌کرده باشد و همچنین اگر کسی از آن عیب اطلاع داشته بروی نیز حرام است که عیب را از خریدارنهان‌کند و کتمان نماید، پس چگونه‌کتمان عیوب در نکاح را تحریم نمی‌کند؟‌!!.

فاطمه دختر قیس درباره ازدواج با معاویه و ابوجهم با پیامبرصمشورت نمود و پیامبرصفرمود: «أما معاویة فصعلوك لا مال له، وأما أبو جهم فلا یضع عصاه عن عاتقه»«اما معاویه مردی است فقیر و تنگ دست‌، و اما ابوجهم عصای سفر را از دوش نمی‌نهد». پس بیان عیوب در نکاح بهترو شایسته‌تر است و و اجب است که بیان شود. پس چگونه‌کتمان عیب و تدلیس و خیانت که حرام هستند، در عقد نکاح موجب الزام آن می‌گردند، و صاحب عیب را که مورد نفرت است‌، چون زنجیر بگردن طرف دیگرمی‌اندازد، بویژه و قتی که سلامت و تندرستی شرط شده باشد و خلاف آن شرط حاصل باشد؟‌! بدیهی است که تصرفات شرعی و قواعد و احکام آن‌، چنین چیزی را نمی‌پذیرد. و الله اعلم‌.

ابومحمد ابن حزم‌گوید: اگرمرد سلامتی از عیوب را، شرط‌کرد، سپس هرگونه عیبی یافت‌، نکاح بکلی و ازاساس باطل است و منعقد نمی‌شود پس حق خیارو اجازه نفقه و میراثی‌، در بین نیست چون زنی که او بر آن داخل شده است‌، زنی نیست که با او عقد ازدواج بسته است‌، چون او با زنی ازدواج‌کرده است‌، که سالم و بدون عیب است و این زن چنین نیست‌، پس پیوند زناشوئی بین آنان برقرار نشده است تا این حقوقات را داشته باشد. پایان سخن ابن قیم .