۸- مذی
مذی آبی است سفید رنگ و لزج و چسبناک که بوقت تفکر دربارهی جماع و همبستری، یا بوقت شوخی و ملاعبت با زن، از آلت تناسلی مرد یا زن خارج میشود و گاهی انسان خروج آن را احساس نمیکند، زن و مرد هردو آن را دارند لیکن زنان بیشتر دارند، این آب باتفاق علما نجس و ناپاک است، هرگاه به بدن اصابت نماید، شستن آن و اجب است، و لی اگر به لباس اصابت کند پاشیدن آب بر آن کافی است، زیرا این نجاستی است که پرهیز از آن برای جوانان مجرد، دشوار است و رخصت برای آن، شایستهتر است، تا ادرار کودک. از علیسنقل شده است که: «كنت رجلا مذاء فأمرت رجلا أن یسأل النبیص، لمكان ابنته فسأل، فقال: توضأ واغسل ذكرك»«من مردی بودم که بسیار مذی به خود میدیدم، خودم بخاطر دختر پیامبر شرم داشتم، از او سوال کنم، لذا مردی را فرستادم که از او سوال کند، ایشان فرمودند: و ضو بگیر و آلت خود را بشوی». بخاری و دیگران این حدیث را روایت کردهاند. و از سهل بن حنیفسنقل شده که گفته است: من از کثرت مذی بتنگ آمده بودم و بعلت وجود آن، فراوان غسل میکردم، تا اینکه آن را با پیامبرصدرمیان گذاشتم، فرمودند: «إنما یجزیك من ذلك الوضوء»«تنها و ضو گرفتن برایت کافی است و غسل لازم نیست». گفتم: اگر به لباسم اصابت کند چطور؟ فرمودند: «یكفیك أن تأخذ كفا من ماء فتنضح به ثوبك حیث أنه قد أصاب منه». «کافی است که یک کف دست را پر از آب نموده و بر آنجا از جامهات که بدان اصابت کرده است بپاشی». ابوداود و ابن ماجه و ترمذی این حدیث را روایت کردهاند و ترمذی گفته است که حدیثی است «حسن» و «صحیح» و در میان این حدیث محمد بن اسحاق وجود دارد و او هر و قت بطور معنعن روایت کند «ضعیف» است چون «مدلس» است، و لی در این حدیث بشیوه «حدثنی فلان» روایت کرده است. و «اثرم» عطف متن حدیث را چنین روایت کرده: «كنت ألقى من المذی عناء فأتیت النبیصفذكرت له ذلك. فقال: یجزئك أن تأخذ حفنة من ماء فترش علیه».«از مذی در رنج بودم لذا به خدمت پیامبرصرفتم و آن را با وی در میان گذاشتم، فرمود: یک مشتِ پُر آب بگیرید و بر آن بپاشید، کافی است».