فقه السنه

فهرست کتاب

۱- ‌بلند کردن دست‌ها

۱- ‌بلند کردن دست‌ها

سنت اش‌ که نمازگزار در چهار حالت دست‌های خود را در نماز بلند کند:

اول بهنگام تکبیره ‌الاحرام‌. ابن المنذر گفته است‌: اهل علـم اختلاف ندارند در اینکه پیامبرصبوقت افتتاح نماز دست‌های خود را بلند می‌کرد. و حافظ ابن حجر گفته است‌: پنجاه نفر از اصحاب پیامبرصاز جمله «عشره مبشره» بلند کردن دست‌های پیامبرصدر اول نماز را روایت ‌کرده‌اند.

و بیهقی از حاکم روایت‌ کرده که ‌گفته است: «هیچ سنتی از سنت‌های پیامبرصرا سراغ نداریـم‌، که خلفای چهارگانه و «عشره مبشره» و دیگر اصحاب در شهرهای مختلف و دور دست‌، در روایت آن اتفاق داشته باشند، غیر از این سنت (‌بلند کردن دست‌ها بوقت تکبیره الاحرام‌)‌. بیهقی ‌گفته است‌: استاد ما ابو عبدالله نیز چنین‌ گفته است.

چگونگی بلند کردن دست‌ها:

در بیان چگونگی بلند کردن دست‌ها روایت‌های متعددی نقل شده‌. آنچه که جمهور فقهاء برگزیده‌اند آنست که‌: نمازگزار دست‌های خود را تا موازات شانه‌هایش‌، بلند کند، بگونه‌ای‌ که سر انگشتانش موازی با بالای ‌گوش‌ها و شست‌هایش در مقابل نرمه گوش‌ها و کف دستانش در مقابل شانه‌ها قرار گیرد. نوو‌ی ‌گفته است‌: شافعی حاصل روایت‌های مختلف را چنین بیان‌ کرده است و مردم نیز آن را پسندیده‌اند. و مستحب است که انگشتان دست بوقت بلند کردن کشیده باشند. از ابوهریره روایت شده است ‌که‌: هرگاه پیامبرصبه نماز بر می‌خاست‌، دست‌های خود را، بحالت ‌کشیده بلند می‌کرد». جز ابن ماجه‌، پنج نفر از محدثین بزرگ آن را روایت‌ کرده‌اند.

چه و قت باید دست‌ها را بالا برد‌؟

بالا بردن دست‌ها باید مقارن با تکبیره الاحرام یا پیش از آن باشد، از نافع نقل شده است‌ که ابن عمر هر و قت به نماز می‌ایستاد تکبیر می‌گفت و دست‌ها را بالا می‌برد و آن را به پیامبرصنسبت می‌داد». بخاری و نسائی و ابوداود آن را روایت‌ کرده‌اند باز هـم از او روایت شده است‌ که‌: «پیامبرصبوقت تکبیر دست‌های خود را تا محاذی شانه‌ها یا نزدیک بدان‌ها بلند می‌کرد». احمد و دیگران این حدیث را روایت‌ کرده‌اند. و اما درباره بلند کردن دست‌ها پیش از تکبیره الاحرام‌، باز هـم از ابن عمر نقل شده است‌که‌: «پیامبرصهرگاه به نماز می‌ایستاد، دست‌های خود را تا محاذی شانه‌هایش بالا می‌برد، سپس تکبیر می‌گفت». بخاری و مسلم آن را روایت ‌کرده‌اند. و متن حدیث در روایت مالک بن الحویرث چنین است‌: «كبر ثم رفع یدیه»«‌تکبیر می‌گفت‌، سپس دست‌ها را بالا می‌برد». مسلم آن را روایت ‌کرده است‌. این حدیث بیان ‌کرده است‌ که تکبیر پیش از بلند کردن دست‌ها است‌. و لی حافظ ‌گفته است‌: من ‌کسی را ندیده‌ام که گفته باشد: تکبیر پیش از بلند کردن دست‌ها است.

دوم و سوم‌: مستحب است که بوقت رفتن به رکوع و هنگام برخاستن از آن نیز، دست‌ها را بلند کند.

بیست و دو نفر از اصحاب آن را روایت کرده‌اند که‌: «پیامبرصچنین می‌کرد». از ابن عمر نقل شده است ‌که: پیامبرصهرگاه به نماز می‌ایستاد، دست‌ها را تا محاذی شانه‌هایش بلند می‌کرد، سپس تکبیر می‌گفت‌، هر و قت می‌خواست به رکوع برود نیز چنین می‌کرد و هرگاه سرش را از رکوع برمی‌داشت نیز چنان می‌کرد و می‌گفت‌: «سمع الله لمن حمده ربنا ولك الحمد».بخاری و مسلم و بیهقی آن را روایت ‌کرده‌اند. و بخاری افزوده است ‌که‌: «وقتی که به سجده می‌رفت و از آن برمی‌خاست چنین نمی‌کرد». و مسلم نیز افزوده است‌: «این عمل را انجام نمی‌داد و قتی که از سجده برمی‌خاست و همچنین در بین سجدتین». و بیهقی افزوده است‌: «تا پیامبرصبه لقاء الله پیوست‌، نمازش چنان بود». مداینی ‌گفته است‌: من این حدیث را بر همه مردم حجت می‌دانم‌. هر کس آن را بشنود، باید بدان عمل ‌کند. زیرا در اسناد آن هیچ خدشه‌ای نیست‌. و بخاری درباره این مسئله یک جزوه جداگانه تصنیف ‌کرده و در آن از حسن و حمید بن هلال حکایت ‌کرده است‌ که اصحاب در این سه مورد دست‌ها را بلند می‌کردند و حسن ‌کسی را استثناء نکرده است‌. و اما اینکه در مذهب حنفی‌ گفته‌اند: که بلند کردن دست‌ها تنها بوقت تکبیره الاحرام شرعی است و به حدیث ابن مسعود استدلال ‌کرده‌اند که ‌گفته است‌: «من نمازی را بمانند نماز پیامبرصبرایتان می‌خوانم‌، سپس نماز را خواند و تنها یکبار دست‌ها را بلند کرد». این مذهب قوی و نیرومند نیست‌. زیرا عده بسیاری از پیشوایان حدیث بر آن اعتراض ‌کرده‌اند. ابن حبان ‌گفته است‌: این بهترین خبری است که اهل کوفه درباره شرعی نبودن بلند کردن دست‌ها در نماز بهنگام رفتن به رکوع و برخاستن از آن‌، روایت ‌کرده‌اند، و لی در حقیقت سست‌ترین چیزی است که بدان اعتماد نموده‌اند. چون در آن «عللی» است که آن را از اعتبار می‌اندازد. و بفرض اینکه همچون ترمذی تسلیم صحت آن شویـم‌، نمی‌تواند با احادیث صحیحی‌ که بحد شهرت رسیده‌اند معارضه ‌کند. صاحب تنقیح می‌گوید: ممکن است ابن مسعود دست بلندکردن (‌پیامبرص) را فراموش‌ کرده باشد همانگونه که غیر آن را نیز فراموش‌ کرده است‌. دیلمی در کتاب نصب الرایه بنقل از صاحب تنقیح ‌گفته است‌: از اینکه ابن مسعود دست بلند کردن پیامبرصرا فراموش ‌کرده باشد، نباید تعجب کرد، زیرا او از قرآن چیزی را فراموش ‌کرده بـود، که مسلمانان در آن اختلاف نداشتند، و آن سوره‌های «معوذتین» است و چیزی را فراموش ‌کرده بود که علماء بر نسخ ان متفق بودند، مانند تطبیق ، و کیفیت ایستادن دو نفر را پشت سر امام را که فراموش‌ کرده بود، و چیزی را که علماء در آن اختلاف ندارند فراموش ‌کرده بود که:

پیامبرصدر روز عید قربان نماز صبح را در و قت خودش خواند. و فراموش‌ کرده بود که پیامبرصدر عرفات چگونه نماز را جمـع ‌کرده بود. و آرنج و ساعد در و قت سجده‌، بر زمین‌ گذاشتن را که علماء در آن اختلاف ندارند نیز فراموش‌ کرده بود. و فراموش کرده بود، که پیامبرصچگونه «وما خلق الذكر والانثى»را می‌خواند. اگر جایز باشد که ابن مسعود این‌ گونه چیزها را در نماز فراموش ‌کند، چگونه جایز نیست‌ که بلند کردن دست‌های پیامبر را فراموش‌ کرده باشد؟.

چهارم‌: بوقت برخاستن برای رکعت سوم:

از نافع و او از ابن عمر روایت کرده است که‌: «او هر و قت برای‌ رکعت سـوم برمی‌خاست دست‌های خود را بلند می‌کرد، و این عمل را به پیامبرصنسبت می‌داد». بخاری و ابوداود و نسائی آن را روایت‌ کرده‌اند. و از علی بن ابی‌طالب در بیان چگونگی نماز پیامبرصنقل شده است که‌: «‌او هر و قت از سجدتین برمی‌خاست دست‌های خود را تا محاذی شانه‌ها، بالا می‌برد و تکبیر می‌گفت». ابوداود و احمد و ترمذی آن را روایت‌ کرده‌اند و ترمذی آن را «صحیح» دانسته است‌. مراد از برخاستن از سجدتین‌، برخاستن از دو رکعت اول است‌.

در این سنت‌های بلند کردن دست‌ها مرد ، زن مساو‌ی هستند شوکانی‌ گفته است‌: «بدان که این سنت بین زنان و مردان مشترک است‌، و چیزی که بین آن‌ها تفاوت قائل باشد، در اخبار نیامده است‌. و همچنین در‌باره اندازه بلند کردن دست برای مرد و زن نیز هیچ فرقی‌ نیست».

۲- ‌دست راست بر دست چپ نهادن

مستحب و مندوب است‌ که در نماز دست راست را روی دست چپ نهاد. همانا در این باره بیست حدیث از طریق هیجده نفر صحابی و تابعی از پیامبرصروایت شده است.

از سهل ابن اسعد روایت شده که ‌گفته است: «‌به مردم دستور داده می‌شد که در نماز دست راست را روی دست چپ بگذارند». و ابوحازم می‌گوید: «‌او این عمل را به پیامبرصنسبت می‌داد». بخاری و احمد و مالک در موطا آن را روایت ‌کرده‌اند. حافظ ابن حجر می‌گوید: حکمت «رفع» حدیث در آن است که دستور دهنده بدین عمل پیامبرصبوده باشد. و از پیامبرصروایت شده است که می‌فرمود: «إنا معشر الانبیاء أمرنا بتعجیل فطرنا وتأخیر سحورنا، ووضع أیماننا على شمائلنا فی الصلاة»«‌به ما پیامبران امر شده که ذر افطار تعجیل ‌کنیم و سحری خود را به تاخیر بیندازیم و در نماز دست راست را روی دست چپ بگذاریم». و از جابر روایت شده است که گفته‌: «پیامبرصاز کنار مردی می‌گذشت که نماز می‌خواند و دست چپ خود را بر روی دست راست‌ گذاشته بود، پیامبرصدست راست او را بیرون ‌کشید و آن را روی دست چپش‌ گذاشت». احمد و دیگران آن را روایت کرده‌اند. و نووی ‌گفته است‌: اسناد آن «صحیح» است‌.

ابن عبدالبر گوید: در این باره از پیامبرصخلاف آن روایت نشده است و این عمل‌ گفته جمهور اصحاب و تابعین است‌. و مالک نیز آن را در موطا ذکر نموده است و گفته‌: مالک تا اینکه به لقاء الله پیوست‌، همواره در نماز با دست راست‌، دست چـپ را می‌گرفت».

محل نهاد‌ن دست‌ها د‌ر نماز:

کمال اب الهمام ‌گفته است‌: حدیث صحیحی به ثبوت نرسیده است‌ که بموجب آن دست‌ها را پایین سینه یا زیر ناف نهاد. به نزد حنفی‌ها معهود آنست‌ که آن‌ها را زیر ناف نهاد و به نزد شافعی‌ها زیر سینه‌. احمد دو قول دارد و به هردو مذهب رای داده است‌. حقیقت آنست‌ که هردو مساوی هستند. ترمذی ‌گفته است‌: «‌رای اهل علم از اصحاب و تابعین و بعد از آن‌ها، آنست که در نماز دست راست را، روی دست چپ‌ گذاشت‌. بعضی ‌گویند روی ناف‌، و بعضی ‌گویند ز‌بر ناف و هر دوی آن‌ها و قوع یافته است». و لیکن روایاتی نقل شده است که بموجب آن‌ها، پیامبرصهردو دست خود را روی سینه می‌نهاد. از هلب طائی روایت شده که ‌گفته است: «من پیامبرصرا دیده‌ام که دست راست را بالای مفصل دست چپ می‌نهاد بر سینه‌اش». احمد آن را روایت کرده است و ترمذی آن را «حسن» دانسته است‌. از و ائل بن حجر روایت شده که ‌گفته است: «با پیامبرصنماز می‌خواندم که او دست راست خود را روی دست چپ و بر سینه‌اش نهاده بود». ابن خزیمه آن را روایت کرده و صحیح دانسته است‌. و ابوداود و نسائی آن را بدین گونه روایت کرده‌اند: «سپس دست راست را بر پشت‌ کف دست چپ و مچ و بازوی آن نهاد».

۳- ‌توجه یا د‌عای استفتاح

مستحب و مندوب است که نمازگزار یکی از دعاهائی را که پیامبرص، نماز را بدان آغاز و افتتاح می‌کرد، بعد از تکبیره الاحرام و قبل از قراء‌ت فاتحه‌، بخواند، که بعضی از این دعاها را در پایین می‌نگاریم‌:

۱- از ابوهریره نقل است که‌: پیامبرصبعد از تکبیره الاحرام و قبل از قراء‌ت فاتحه‌، اندکی سکوت می‌کرد. گفتم‌: ای پیامبر پدر و مادرم بفدایت باد، در این مدت کوتاه که بین تکبیره‌الاحرام و قراء‌ت فاتحه‌، سکوت می‌فرمائید چه چیز می‌خوانید؟ فرمود: می‌گویم: «اللهم باعد بینی وبین خطایای كما باعدت بین المشرق والمغرب، أللهم نقنی من خطایای كما ینقى الثوب الابیض من الدنس، أللهم اغسلنی من خطایای بالثلج والماء والبرد»«خدایا مرا باندازه فاصله بین مشرق و مغرب از گناهانم و اشتباهاتم دور گردان‌، خدایا مرا از گناهانـم پاک گردان همانگونه که جامه سفید از چرک و آلودگی تمیز و پاک ‌گردانده می‌شود، خدایا مرا از گناهانـم بشوی همانگونه که جامه‌، با برف و آب و تگرگ شسته می‌شود». بخاری و مسلم و صاحبان سنن بجز ترمذی آن را روایت ‌کرده‌اند.

۲- از علی بن ابی‌طالب روایت شده است‌ که‌: پیامبرصچون به نماز می‌ایستاد، تکبیر می‌گفت‌، سپس می‌گفت: «وجهت وجهی للذی فطر السموات والارض حنیفا مسلما وما أنا من المشركین، إن صلاتی ونسكی ومحیای ومماتی لله رب العالمین، لا شریك له، وبذلك أمرت وأنا من المسلمین: أللهم أنت الملك لا إله إلا أنت، أنت ربی وأنا عبدك، ظلمت نفسی واعترفت بذنبی فاغفر لی ذنوبی جمیعا، إنه لا یغفر الذنوب إلا أنت، واهدنی لاحسن الاخلاق، لا یهدی لاحسنها إلا أنت، واصرف عنی سیئها لا یصرف عنی سیئها إلا أنت، لبیك وسعدیك ، والخیر كله فی یدیك، والشر لیس إلیك، وأنا بك وإلیك تباركت وتعالیت، أستغفرك وأتوب إلیك»«‌روی خود را تنها به سوی آنکس متوجه می‌نمایـم که آفریننده آسمان‌ها و زمین است‌، در حالیکه از باطل روی ‌گردان و خود را به وی تسلیـم می‌کنم‌، من از انبازگیرندگان برای الله نیستم (‌به وی شرک نمی‌ورزم‌)‌، بی‌گمان نمازم و عبادتم (‌قربانیـم‌) و زندگیم و مرگم برای الله است که پروردگار عالمیان است‌، و هیچ شریک و انبازی ندارد، و بدین دستور داده شده‌ام‌، و من از جمله مسلمانانم‌، خدایا تو خداوندی و بجز تو معبودی نیست‌، تنها تو پروردگارم هستی و من بنده توام‌، من به خود ستم‌ کرده‌ام و به ‌گناه خویش اعتراف می‌کنم‌، پس همه ‌گناهانم را بیامرز، زیرا به غیر از تو کسی نمی‌تواند گناهان را بیامرزد، و مرا به زیباترین اخلاق و خوی‌ها راهنمائی‌ کن‌، چه تنها تو هستی‌ که مردم را به زیباترین آن‌ها هدایت می‌کنی‌، و اخلاق زشت را از من دور ساز که تنها تو هستی که می‌توانی چنین ‌کنی‌، خدایا من همواره به فرمان تو هستم‌، و همواره پیرو دین تو می‌باشم و تمام نیکی‌ها در دست تو است‌، و شر و بدی هرگز به تو راه ندارد و هیچ چیز نسبت به تو شر نیست و آن را برای حکمتی آفریده‌ای و من از آن توام و بـه سوی تـو بر می‌گردم‌، تو مبارک و برتر از همه هستی‌، از تو آمرزش می‌طلبم و به سوی تـو بر می‌گردم و توبه می‌کنم». احمد و مسلم و ترمذی و ابوداود و دیگران آن را روایت کرده‌اند.

۳- از عمر بن خطاب نقل شده است‌ که بعد از تکبیره الاحرام می‌گفت: «سبحانك اللهم وبحمدك، وتبارك اسمك وتعالى جدك، ولا إله غیرك»«خداوندا، ترا تنزیه و تسبیح و ستایش می‌کنـم و نام تو مبارک و شکوهمند و عظمت تو برتر از همه چیز است و هیچ معبودی بجز تو نیست». مسلم آن را بصورت «‌منقطع» و دارقطنی بصورت «موصول وموقوف» بر عمر روایت کرده‌اند.

ابن القیم ‌گفته است‌: بصورت «صحیح» از عمر روایت شده‌ است که در مقام پیامبرصبدان دعا افتتاح می‌کرد و با صدای بلندی آن را می‌خواند و به مردم یاد می‌داد. و این خود حکـم «مرفوع» دارد. لذا امام احمد گفته است‌: اما من آنچه را که از عمر روایت شده است قبول دارم‌. اگر کسی با بعضی از آنچه‌ که روایت شده است‌، نماز را افتتاح‌کند، زیبا خواهد بود.

۴- از عاصـم بن حمید روایت شده که ‌گفته است‌: از حضرت عایشه ام المومنین پرسیدم ‌که‌: پیامبرصنماز شب را با چه چیز افتتاح می‏‎کرد؟ او گفت‌: براستی تو چیزی از من پرسیدی که پیش از تو کسی آن را از من نپرسیده است‌، او هرگاه به نماز می‌ایستاد، بعد از تكبیرة الاحرام‌، ده بار تکبیر (‌الله اكبر‌) و ده بار تحمید (‌الحمد لله‌) و ده بار تسبیح (‌سبحان الله‌) و ده بار تهلیل (‌لا اله الا الله‌) و ده بار استغفار (‌استغفر الله‌) می‌گفت‌. و بدنبال آن می‌گفت: «اللهم اغفر لی واهدنی وارزقنی وعافنی ویتعوذ من ضیق المقام یوم القیامة»«‌خدایا مرا بیامرز و هدایتم ‌کن و به من روزی ده و مرا تندرست گردان و از تنگی جا در قیامت به خداوند پناه می‌برد». ابوداود و نسائی و ابن ماجه آن را روایت کرده‌اند.

۵- ‌از عبدالرحمن بن عوف روایت شده که گفته است‌: از عایشه سوال‌ کردم پیامبرصنماز شب را با چه چیزی افتتاح مـی‌کرد؟ ‌گفت‌: هرگاه به نماز شب می‌ایستاد، نماز خود را بدین دعا افتتاح می‌کرد: «أللهم رب جبریل ومیكائیل وإسرافیل، فاطر السموات والارض عالم الغیب والشهادة، أنت تحكم بین عبادك فیما كانوا فیه یختلفون، اهدنی لما اختلف فیه من الحق بإذنك: إنك تهدی من تشاء إلى صراط مستقیم» «‌خداوندا، تو پروردگار جبرائیل و میکائیل و اسرافیل هستی‌، آفریننده آسمان‌ها و زمین می‌باشی‌، دانای نهان و آشکاری‌، تنها تو در بین بندگانت در آنچه با هم اختلاف دارند، داوری می‌کنی‌، مرا هدایت ‌کن به حقی‌ که با اجازه تو در آن اختلاف پیش آمده است‌، تنها تو می‌توانی هر کس را که بخواهی به راه راست هدایت ‌کنی». مسلم و ابوداود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه آن را روایت ‌کرده‌اند.

۶- از نافع بن جبیر بن مطعم او از پدرش روایت ‌کرده که ‌گفته است‌: از پیامبرصشنیده‌ام که در نماز سنت می‌گفت‌: الله اكبر سه بار، والحمد لله كثیرا سه بار، ووسبحان الله بكرة وأصیلا سه بار، اللهم إنی أعوذ بك من الشیطان الرجیم، من همزه ونفثه ونفخه گفتم‌، ای پیامبر خدا، همز و نفث و نفخ شیطان چیست‌؟ فرمود: «أما همزة فالموتة (۱) التی تأخذ بنی آدم، أما نفخه: الكثیر، ونفثه: الشعر»«‌خداوندا از شر شیطان مطرود و رانده شده به تو پناه می‌برم‌، به تو پناه می‌برم از مبارزه و و سوسه و خودپسندی‌، و دمیدن شیطان که انسان را به نزاع و خـودپسندی و شعر می‌کشاند». احمد و ابوداود و ابن ماجه و ابن حبان با اختصار، آن را روایت‌ کرده‌اند.

۷- ‌از ابن عباس روایت شده که گفته است‌: پیامبرصهرگاه شب برای نماز برمی‌خاست و نماز تهجد (‌نماز شب‌) می‌گزارد، می‌گفت: «اللهم لك الحمد أنت قیم السموات والارض ومن فیهن، ولك الحمد أنت نور السموات والارض ومن فیهن، ولك الحمد أنت مالك السموات والارض ومن فیهن، ولك الحمد، أنت الحق ووعدك الحق، ولقاؤك حق، وقولك حق، والجنة حق، والنار حق، والنبیون حق ومحمد حق، والساعة حق. أللهم لك أسلمت، وبك آمنت، وعلیك توكلت وإلیك أنبت، وبك خاصمت، وإلیك حاكمت فاغفر لی ما قدمت وما أخرت وما أسررت وما أعلنت، أنت المقدم وأنت المؤخر، لا إله إلا أنت، ولا إله غیرك، ولا حول ولا قوة إلا بالله»«‌خداوندا ستایش ترا سزاوار است‌، چه تو نگه دارنده آسمان‌ها و زمین و آنچه در آن‌هاست‌، می‌باشی‌، و ستایش ترا شایسته است که نور آسمان‌ها و زمین و آنـچه در آسمان‌ها است‌، از آن تو است‌، و تو روشنی بخش همه آن‌ها هستی‌، و ستایش خاص توست چه تو خداوند آسمان‌ها و زمین و آنچه در آن‌ها است می‌باشی‌، و ترا ستایش می‌زیبد، چه تو حق و و عده‌ات نیز حق است‌، لقای تو حق و سخنت حق و بهشتت حق و دوزخت نیز حـق است‌، پیامبرانت بر حق و رسالت محمد بر حق و رستاخیزت نیز حق است‌. خداوندا تنها به تو تسلیم شده‌ام و بر تو توکل ‌کرده‌ام و به سوی تو آمده‌ام و در راه تو به مخاصمه برخاسته و داوری را به تو آورده‌ام‌. پس بیامرز گناهان پیشین و پسین و نهان و آشکارم را. تنها تو می‌توانی هر چیزی را به پیش و پس اندازی‌، هیچ معبود بحقی نیست جز تو، و به غیر از تو خدائی نیست‌، و هیچ‌ کوشش و نیرویی ثمربخش نیست جز به ‌کمک و نیروی الله». بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه و مالک آن را روایت کرده‌اند. و در روایت ابوداود از ابن عباس آمده است‌ که‌: پیامبرصدر نماز تهجد بعد از الله اکبر (‌تکبیره الاحرام‌) آن دعا را می‌خواند.

۴- استعاذ‌ه=اعوذ بالله من الشیطا‌ن الرجیم گفتن

مستحب است که نمازگزار بعد از استفتاح و پیش از قراء‌ت فاتحه‌، استعاذه را بگوید، زیرا خداوند فرموده‌: ﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ ٱلرَّجِیمِ٩٨[النحل: ۹۸]. «هرگاه خواستی قرآن بخوانی از شر شیطان رانده شده از درگاه خداوند، به خدا پناه ببر».

و در حدیث نافع بن جبیر که‌ گذشت‌، آمده است‌که‌: پیامبرصمی‌گفت‌: «اللهم إنی أعوذ بك من الشیطان الرجیم»... تا آخر حدیث‌. ابن المنذر گفته است که‌: از پیامبرصروایت شده‌ که قبل از قراء‌ت (‌فاتحه‌) می‌فرمود: «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم».

آهسته ‌گفتن استعاذه:

سنت است که استعاذه را آهسته و سری‌ گفت‌. در معنی آمده است که استعاذه بصورت سری ‌گفته می‌شود نه بصورت آشکار، و در آن‌، هیچ اختلافی سراغ ندارم‌. امام شافعی در نمازهای جهری‌، آهسته و آشکارا خواندن آن را یکسان می‌داند. و بروایت ضعیفی از ابوهریره آمده است‌ که می‌توان آن را آشکارا گفت‌.

استعاذه در رکعت‌های اول سنت است نه در دیگر رکعت‌ها:

استعاذه تنها در رکعت اول نماز، عملی است شرعی‌. از ابوهریره روایت شده است که گفته است‌: پیامبرصهرگاه برای رکعت دوم برمی‌خاست قراء‌ت را به ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢[الفاتحة: ۲]. «افتتاح می‌کرد و توقف نمی‌کرد». مسلم آن را روایت‌ کرده است‌. ابن القیم گفته است‌: فقهاء اختلاف دارند در اینکه در رکعت دوم ‌گفتن استعاذه سنت است یا خیر و حال آنکه در دعای افتتاح اتفاق دارند که تنها در رکعت اول سنت است‌. و در استعاذه دو قول از احمد روایت شده است‌: بعضی از یاران او گفته‌اند: تمام نماز رویهم یک قراء‌ت محسوب است‌، پس یک استعاذه‌ کافی است‌. و بعضی‌، قراء‌ت هر رکعت را یک قراء‌ت مستقل به حساب آورده‌اند.

بنابراین بر‌ای قراء‌ت فاتحه در هر رکعت یک استعاذه سنت است‌. و لی در اینکه دعای استفتاح برای مجموع نماز یکبار است اختلاف ندارند. از مفهوم حدیث صحیح چنان پیداست که یک بار استعاذه در نماز کافی باشد. و بعد از ذکر حدیث ابوهریره ‌گفته است‌: چون بین قراء‌ت‌ها فاصله‌ای و اقع نشده است یک بار دعای استفتاح‌ کافی است و تحمید و تسبیح و تهلیل و درود بر پیامبرصو امثال آن اذکاری هستند که در حکم قراء‌ت می‌باشند و حکم آن را دارند. (‌پس یکبار استعاذه نیز کافی است‌)‌. و شوکانی ‌گفته است‌: «احتیاط آنست‌ که تنها بدانچه در سنت آمده است بسنده نمود، و آن فقط یکبار استعاذه ‌گفتن در نماز است‌.