۱- اختاری نفسک
فقیهان میگویند این صیغه موجب و قوع طلاق میشود، زیرا از نظر شرع اسلامی این صیغه از جمله صیغههای طلاق است زیرا خداوند میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِیلٗا٢٨ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِیمٗا٢٩﴾[الأحزاب: ۲۸-۲۹]. «ای پیامبرصبه همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را میخواهید، بیائید هدیه مناسب و بهرهای بشما بدهم و شما را به طرز نیکوئی رها سازم -طلاق دهم -و اگرشما رضای خدا و پیامبرش و سرای آخرت را میخواهید خداوند برای نیکوکاران شما پاداش بزرگ آمادهکرده است».چون این آیه نازل شد پیامبرصنزد عایشه رفت و به و یگفت: «إنی ذاكر لك أمرا من الله على لسان رسوله، فلا تعجلی حتى تستأمری أبویك» «ای عایشه براستی چیزی را از طرف خداوند و بر زبان پیامبرش بتو خواهمگفت، شتاب نکنید در پاسخ دادن بآن تا اینکه درباره پاسخ بدان با و الدینت مشورت میکنی آنگاه پاسخ بده».
عایشه گفت: ای پیامبر خدا چیست این مطلب؟ پیامبرصاین آیات فوق را بر وی خواند. عایشه گفت: درباره تو ای رسول خدا با پدر و مادرم مشورت کنم؟ هرگز، بلکه من خدا و پیامبرصو سرای آخرت را میخواهم و آن را برای خود برمیگزینم. و از تو خواهشمندم که این مطلب و خواسته را با زنانت در میان نگذاری و از آنان نخواهی که مشورت بکنند.
پیامبرصگفت: «لا تسألنی امرأة منهن إلا أخبرتها.إن الله لم یبعثنی...الخ» «هر زنی از آنان اگر از من سوالکند به وی اطلاع میدهم. زیرا خداوند مرا نفرستاده است که...». سپس همه زنان پیامبرصمثل عایشه خداوند و پیامبرش و سرای آخرت را برگزیدند و از زندگی پر زرق و برق دنیائی منصرت شدند. بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه از عایشه روایت کردهاندکه گفت: «پیامبرصبه ما اختیار داد و ما او را برهمه چیز برگزیدیم و او را اختیارکردیم و آن را چیزی بحساب نیاورد - اختیار را طلاق به حساب نیاورد -». و در روایت مسلم آمده است که او گفت: «پیامبرصبه زنان خود اختیار نفس خودشان را داد و این اختیاردادن، به معنی طلاق دادن نبود».
از این حدیث برمیآیدکه اگر آنان نفس خویش و آرزوهای نفسانی را برمیگزیدند نه پیامبر را، آنوقت طلاق میشد و همین لفظ برای طلاق بکار میرود . هیچیک از فقیهان در این مساله اختلافی ندارند. و لی اگر زن نفس خویش را برگزید طلاق او چگونه میافتد و کدام نوع است؟ بین فقها اختلاف است:گروهیگویند: یک طلاق او بصورت طلاق رجعی میافتد. این رای ازعمر و ابن مسعود و ابن عباس و عمر بن عبدالعزیز و ابن ابیلیلی و سفیان و شافعی و احمد و اسحاق روایت شده است.
برخیگفتهاند: اگر در این صورت، زن نفس خویش را برگزید، یک طلاق او بصورت طلاق بائن میافتد و این مذهب از علی بن ابیطالب روایت شده و علمای حنفی نیزچنین میگویند. مالک بن انسگوید: اگرزن دراین صورت نفس خویش را برگزید سه طلاقه میشود -بینونتکبری- و اگر شوهرش را برگزید یک طلاقش
میافتد و علمای حنفیه میگویند:
وقتی باکلمه اختیار طلاق و اقع میشودکهکلمه «نفس» درکلام مرد یا زن آمده باشد. مثلا اگر مرد بزنشگوید: اختاری و زنگفت: اخترت (اختیارکن و برگزین. او گفت: اختیارکردم و برگزیدم) چون ذکری ازنفس نشده است موجب و قوع طلاق نمیشود پس ذکر نفس را شرط میدانند.
۲- امرک بیدک
هرگاه مردی بزنش گفت: «امرکبیدک» و زن خودش را طلاق داد. یک طلاقش میافتد. و این رای عمر و عبدالله بن مسعود و مذهب سفیان و شافعی و احمد میباشد روایت شده که مردی پیش عبدالله بن مسعود آمد و گفت: "همانگونه که در میان مردم اختلاف پیش میآید، بین من و زنم اختلافی پیش آمد. زنمگفت: اگر آنگونهکهکار من -طلاقم -بدست شما است بدست من میبود، آنوقت میدانستی که چکار میکردم؟ منهمگفتم: آنچه که ازکار تو-طلاق تو -بدست من است بدست تو باشد. زن فورا گفت: «فأنت طالق ثلاثا» «پس تو سه طلاقه هستی».
عبدالله به و یگفت: بنظر من یک طلاقه است و یک طلاق شما افتاده است نه سه طلاق. و تا زمانی که در عده است، تو شایستهترینکسی هستی که او را داشته باشی و به وی مراجعتکنی و در این باره با امیرالمومنین عمربن الخطاب ملاقات میکنم. سپس عبدالله نزد عمر رفت و ماجری را بازگوکرد، عمرگفت: خداوند چیزی را در اختیار و بدست مردان قرار داده است، آنان میخواهند چیزی را که خداوند بدستشان داده است، در اختیار و بدست زنان قرار دهند، خاک به دهنشان - خاک برسرشان -تو چهگفتی درباره آن؟ عبدالله گفت: منگفتم: بنظرمن یک طلاقه است و شوهرش مستحقترینکسی است که او را بزیر نکاح خویش برگرداند عمر گفت: رای من نیز همین است و اگر رای شما غیر از این بود، تو حقیقت را نیافته بودی .
حنفیه میگویند: در این صورت یک طلاق بائن میافتد و حق رجوع برای شوهرش نیست زیرا و قتی شوهر زن را مالک کار خویش میکند مقتضی آن است که نیرو و تسلط مرد بر زن از بین برود و چون زن آن را باختیار خویش پذیرفت و اجب است که دیگر مرد تسلطی بر او نداشته باشد مادام که حق مراجعت داشته باشد تسلط او از بین نرفته است]پس نباید طلاق رجعی باشد -.